فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟
مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریادِ دف و نی بخش
که سازِ شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
مجالِ من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم، چون نخواهد شد
شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشویای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ
که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد
شرح لغت: قضای آسمان: فرمان فلک یا تقدیر و سرنوشت ازلی/ نفرمودند: فرمان ندادند/ ساز شرع: سازمان و نظام دین/نقش غم: نشان عشق
تفسیر عرفانی:
عارفان و سالکان راه عشق بر اثر پیمانی که در ازل با یار قدیم خود بسته اند؛ هیچ گاه از او جدا نبوده و همواره در کنار او هستند. چرا که سرنوشتی که در روز ازل برای هر یک از آنان مقدر شده؛ تغییر نخواهد کرد.
تعبیر غزل:
در راهی قدم نهادهای که دیگران تو را از آن برحذر میدارند، ولی همین راه بهترین است. از کسی دلگیر شده ای، ولی نارحت نشو به خداوند توکل کن.