
راهنماتو- اگر شما هم در این بهار از فراق رنج بردهاید، احتمالا با این غزل زیبای حسین منزوی به سوگواری خواهید پرداخت.
به گزارش راهنماتو، شعر زبان مشترک همه ما انسانهاست و چه نعمتی بزرگتر از این که در سرزمینی زندگی کنیم که سرزمین شعر است؟ ما در این مقاله فرهنگی هنری، یکی از بهترین غزلهای بهارانه را از یکی از بهترین غزلسازان تاریخ ایران، برای شما آوردهایم و در مورد آن بحث خواهیم کرد.
قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو
گیرم این باغ ، گُلاگُل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟
با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو
به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو
گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو
با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو
بی بهار است مرا شعر بهاری ،آری
نه همین نقش گل و مرغ نیارم بی تو
دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو
چرا این غزل؟
دلیل انتخاب این غزل گذشته از نگاه دیگرگونهای که به بهار دارد، هنرنمایی منزوی است. در وهله اول به زبان حسین منزوی دقت کنید. واژهها را ببینید. واژها در عین حال که ملموس و امروزی به نظر میرسند، از فخامتی برخوردارند که غزل منزوی را از آلودهشدن به زبان روزمره سستی که برای ارتباطات روزانه استفاده میکنیم، مصون نگه میدارند. منزوی یکی از مهمترین نوپردازان ادبیات فارسی است که بسیاری به حق او را یکی از رکنهای حیاتی احیای غزل فارسی میدانند. با یک نگاه ساده میتوانید به تازگی غزل منزوی، چه در سطح تصویر و چه در سطح زبان و چه در دیگر سطوح پی ببرید. مسئله بعدی که ما را بر آن داشت تا این غزل را برای شما بنویسیم، مسئله صدق عاطفی بسیار زیادی است که در این شعر وجود دارد. انگار منزوی از دهان ماست که حرفش را میزند. دقیقا همان چیزی را میگوید که باید و هر بیت او تاثیر جداگانهای بر ما میگذارد.