زیباترین اشعار فارسی؛ چشم به راه‌ترین شعر نیما یوشیج

شبی تاریک، شاعری چشم به راه برادری دورافتاده؛ این خلاصه‌ی یکی از ماندگارترین لحظه‌های شعر فارسی است. نیما یوشیج، با شعر «تو را من چشم در راهم»، انتظار و دلتنگی را به زبان ساده اما عمیق تصویر کرد. داستان این شعر، به اندازه‌ی خود شعر شنیدنی است...

شناسه خبر: ۴۴۵۳۴۹
زیباترین اشعار فارسی؛ چشم به راه‌ترین شعر نیما یوشیج

راهنماتو- نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی، با شکستن قیدهای سنتی، تحولی عظیم در دنیای ادبیات ایران ایجاد کرد. یکی از ماندگارترین آثار او، شعر «تو را من چشم در راهم»، داستانی واقعی از دلتنگی برای برادری است که در جستجوی آرمانشهری خیالی قدم به سفری بی بازگشت گذاشت.

به گزارش راهنماتو، نیما یوشیج، با نام اصلی علی اسفندیاری، در سال ۱۲۷۶ خورشیدی در روستای یوش از توابع مازندران به دنیا آمد. دوران کودکی او در طبیعت بکر شمال ایران سپری شد و این محیط طبیعی، بعدها تأثیر عمیقی بر زبان و تصاویر شعری او گذاشت. نیما تحصیلاتش را در تهران، در مدرسه‌ی سن‌لویی، تحت نظر معلمان فرانسوی گذراند و در همانجا با شعر و ادبیات غربی آشنا شد. او سرانجام در سال ۱۳۳۸ خورشیدی در تهران درگذشت و در زادگاهش، یوش، به خاک سپرده شد.

نقش نیما یوشیج در شعر فارسی

نیما یوشیج بنیان‌گذار شعر نو فارسی است. او با انتشار شعر مشهور «افسانه»، انقلابی در فرم و محتوای شعر فارسی ایجاد کرد. نیما معتقد بود که شعر باید بازتاب زندگی واقعی مردم باشد و از قالب‌های خشک کلاسیک فاصله بگیرد. او وزن و قافیه را آزادتر کرد، به شعر بُعدی اجتماعی و انسانی بخشید و نگاه شاعرانه‌ی تازه‌ای به طبیعت و اجتماع داشت. حرکت نیما، راه را برای شاعران معاصر ایران چون احمد شاملو، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری گشود و شعر فارسی را وارد مرحله‌ای نوین کرد.

درباره شعر «تو را من چشم در راهم»

شعر «تو را من چشم در راهم» یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین آثار نیما یوشیج است. برخلاف تصور عمومی که این شعر را عاشقانه می‌دانند، این شعر در اصل خطاب به برادر نیما، لادبن، سروده شده است. لادبن یکی از فعالان کمونیست ایرانی بود که در دوره‌ای به دلایل سیاسی به شوروی پناهنده شد اما این تنها سرآغاز یک سرنوشت هولناک بود. نیما که دل‌نگران دوری و سرنوشت برادرش بود، در فضایی از دلتنگی، نگرانی و انتظار، این شعر کوتاه و ماندگار را سرود. این شعر نماد پیوند عاطفی عمیق میان دو برادر و بیانگر حس انتظار و امید در دلِ شب‌های تاریک است.

شراگیم یوشج، تنها فرزند نیما در گفتگویی درباره این شعر می‌گوید: «لادبُن تنها برادر نیما و دو سال از نیما کوچکتر و نامش رضا بود، اما نیما او را لادبُن صدا می‌کرد. او از فعالان کمونیست در ایران بود و برای همین تحت تعقیب قرار گرفت. لادبُن سرپرست گروه پنجاه و سه نفر بود که به روسیه رفتند و تمامی آن‌ها به فرمان استالین کشته شدند. مادرم عالیه خانم تعریف می‌کرد یک شب وقتی که شام را خوردیم لادبن گفت باید بروم، سه نفری به طرف رودخانه ارس، مرز مشترک ایران و روس رفتیم. شب بود و تاریک و سیاه، به کناررودخانه رسیدیم، دو برادر یکدیگر را درآغوش کشیدند، گویی برای آخرین بار با هم وداع کردند، لادبُن کفش‌هایش را درآورد و از آب رودخانه گذشت، ما در سیاهی شب سایه او را در بین شمشادها می‌دیدیم که کفش‌هایش را پوشید و در دل سیاه جنگل نا پدید شد. شب طولانی بود و غم سنگینی از آسمان بر دلمان فرو می‌ریخت، سیاهی بر درختان جنگل غلبه داشت و شب را هراسناک می‌کرد، من و نیما با غمی سنگین به خانه بازگشتیم، راه طولانی‌تر می‌شد، در بین راه صدای امواج دریا از راه دور شنیده می‌شد، اندک نسیم سردی می‌وزید. وگ دار آواز می خواند و نوید رسیدن باران می‌داد، تابستان سال ۱۳۱۰ بود.»

متن کامل شعر «تو را من چشم در راهم»

تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می‌گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم

شباهنگام
در آن دم که بر جا دره‌ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه،
من از یادت نمی‌کاهم
تو را من چشم در راهم.

 

نظرات
پربازدیدترین خبرها