نیما یوشیج؛ شاعری که به امام موسی صدر حسادت کرد!

نیما یوشیج نام مستعار علی اسفندیاری است که با بهترین شعرهایی که در عرصه شعر و ادبیات فارسی به جای گذاشت، رفته رفته نیما را در تاریخ ادبیات ایران به ثبت رساند. نامی که جزئی از شعر معاصر ایرانی شد و لقب پدر شعر نوین فارسی را به خود اختصاص داد و معاصرانش او را بنیانگذار شعر نو نامیدند.

شناسه خبر: ۴۲۳۷۹۷
نیما یوشیج؛ شاعری که به امام موسی صدر حسادت کرد!
بیست و یکم آبان مصادف با زادروز پدر شعر نو فارسی است. شاعری که توانست برای آیندگان خود پدری کند و نام شعر نو را بر هنر خویش بگذارد. در میان شاعرانِ نسل بعد از نیما یوشیج مهدی اخوان ثالث یکی از متعهدترین شاعرانی بود که به نحوه بیان نیما وفادار بود که حاصل این تعهد نگارش کتابی با عنوان «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» از سوی اخوان ثالث بود. این کتاب شامل چندین مقاله درباره نیما یوشیج و بررسی اشعار او از زوایای یک شاعر دیگر بود که اتفاقا خود را شاگرد او می‌دانست. در واقع به نوعی ادای دین اخوان در حق نیما بود.

ادای دین مهدی اخوان ثالث به استاد نیما

نثر مهدی اخوان ثالث در کتاب «بدعت‌ها وبدایع نیما یوشیج» دلنشین و همراه با احترام و اقتادگی شاگرد در مقابل استاد است. او در ساختار این کتاب و در هر بخش به یکی از ویژگی‌های زبانی و شاعرانه نیما اشاره می کند و در ادامه نمونه‌هایی از اشعار بزرگان شعر و ادب فارسی را نه برای مقایسه بلکه برای قدرت‌نمایی زبان نیما در شاعرانگی مورد بررسی قرار می‌دهد. مهدی احوان ثالث در این کتاب خوانندگان را با شعر نوی نیمایی و عملکرد ادبی نیما یوشیج آشنا می‌کند.
نیما یوشیج؛ شاعری که به امام موسی صدر حسادت کرد!

راه تازه شاملو برای شناساندن نیما

علاوه بر اخوان ثالث، احمد شاملو نیز در معرفی شعر نیما به عنوان سبکی نو و شکوفایی او در محافل ادبی نقش مهمی داشته است. آشنایی شاملو با نیما از مقدمه نویسی کتاب «افسانه» در سال ۱۳۲۵ شکل گرفت. کتابی که در آن سالها به صورت جیبی چاپ شد که شاملو اشعار نیما را تحلیل و بررسی کرد و از این پس بود که شاملوی ۲۱ ساله در جهت شناساندن نیمای ۴۵ ساله از هیچ تلاشی دریغ نکرد. در واقع شخصیت جستجوگر شاملو، موجب درس‌آموزی از ساختار و شیوه بدیع شعر نوی نیما شد.
 
 

نیما یوشیج؛ شاعری که به امام موسی صدر حسادت کرد!

روایت پرویز ناتل خانلری از نیما یوشیج

دکترپرویز ناتل خانلری در کتاب خاطرات خود که به همت سعیدی سیرجانی تدوین و منتشر شده است گفت:« نیما یوشیج پسرخاله مادرش بود که دوران نوجوانی او را نیما با اشعارش پر کرده بود. نیما خانه‌ی کوچکی در خیابانی که بعد اسمش را «پاریس» گذاشتند، خریده بود. یک سر خیابان پاریس از طرف شمال به خیابان مؤدب‌الملک و سر دیگرش به خیابان استخر می‌خورد. در آن وقت نه تلفنی وجود داشت که به‌وسیله‌ی آن بتوان از نیما وقت گرفت و نه گماشته و نوکری داشتیم که او را واسطه‌ی تعیین وقت قرار دهیم. اصلا وقت‌ گرفتن معمول نبود و هرکس هر ساعت که می‌خواست، در خانه‌ی کسی را می‌زد.
 
ما هم همین کار را کردیم و یک روز بعد از ظهر به خانه‌ی نیما رفتیم که اسم جدیدش هنوز در خانواده رایج نشده بود و او را به نام «میرزا علی خان» می‌شناختند و خطاب می‌کردند. نیما در خانه بود. خودش در را به روی ما باز کرد. تنها بود و از دیدن ما که البته به سبب خویشاوندی هر دو را می‌شناخت اظهار خوشوقتی کرد. و ما را به اتاق پذیرایی که ضمنا اتاق نشیمن و تحریر او نیز بود، راهنمایی کرد. یادم نیست که به چه عباراتی غرض خودمان را از ملاقات او بیان کردیم. در هر حال به او فهماندیم که هر دو ذوق شعر داریم و به‌اصطلاح «جوجه شاعر» هستیم و مفتون او شده‌ایم و آمده‌ایم که او را بشناسیم و از او در کار شعر و شاعری راهنمایی بخواهیم.

نیما یوشیج؛ شاعری که به امام موسی صدر حسادت کرد!

نیما از اینکه می‌دید اشعارش تا این حد رواج یافته که مشتاقان به سراغش می‌آیند، لذتی برد. از ما چنان بامحبت و گرمی پذیرایی کرد که از آن به‌بعد در ملاقات او و رفتن به خانه‌اش هیچ تأملی نداشتیم. در این زمان نیما عضو وزارت دارایی بود اما کار مهمی نداشت و نمی‌خواست داشته باشد. مواجب مختصری می‌گرفت و گاهی به اداره سر می‌زد. اما آن حقوق ماهانه کفاف مخارجش را نمی‌داد. در مازندران املاک موروثی خانوادگی داشت که درآمد آن کمکی به زندگیش می‌کرد.
 
دو سه سالی هم بود که متأهل شده بود. همسرش عالیه خانم جهانگیر، برادرزاده میرزا جهانگیرخان معروف، مدیر روزنامه صوراسرافیل بود که در یک مدرسه‌ی دخترانه، معلمی می‌کرد و تمام وقت خود را در مدرسه می‌گذرانید. به این طریق نیما که از اداره می‌گریخت، تمام روز را غالباً تنها در خانه می‌گذرانید، کتاب می‌خواند و شعر می‌گفت.»

دردسرهای همسایگی نیما و سیمین دانشور

سیمین دانشور داستان نویس معاصر ایران در گفتگویی که در سال ۱۳۸۷با مجله ادبی «گوهران» انجام داده بود از همسایگی نیما و عالیه خانم همسرش و حسودی نیما به امام موسی صدر صحبت کرده بود.
 
دانشور در بخشی از این مصاحبه به دوستان نیما و آمد و رفت آنها به خانه خودش سخن گفت:«همه را ما به وسیله نیما شناختیم. اینجا قرار می گذاشت، چون عالیه خانم راه نمی داد. اون بدبخت، خسته و خرد از بانک اومده. بچه رو آورده. می خواد غذا بپزه. به نیما گفته بودم مهماناتو بردار بیار اینجا. شاملو، اخوان، همه ی مریداش. فروغ فرخزاد. دیگه خیلی ها بودند. بیشتر شاملو مریدش بود. ولی شاملو راه دیگه ای رفت. شاملو شعر سپید گفت. منتها خب شاعری درجه اوله. حالا به هر جهت، این نیما اعجوبه ای بود واسه خودش. نیما بدعتگذاره. خیلی مهمه نیما در تاریخ ادبیات. نیما، بعدش بنظر من شاملو، بعد اخوان و فروغ فرخزاد. فروغ هم می اومد اینجا. همه شون که می خواستن نیما رو ببینن، می اومدن اینجا. که من آشنا شدم با اونا.»

نیما یوشیج؛ شاعری که به امام موسی صدر حسادت کرد!

و اما ماجرای حسادت نیما یوشیج به امام موسی صدر هم جالب است. ماجرایی که دانشور در مین مصاحبه او را بیان کرد: «نیما به موسی صدر حسودی اش می‌شد. موسی صدر خیلی خوش تیپ بود. غروب بود. موسی صدر اومد، در زد. اون یکی از زیباترین مردهای دنیا بود. چشم های خاکستری، درشت، زیبا. لباس آخوندیش هم شیک، از این سینه کفتری ها. من در رو باز کردم. گفتم ببینم! شما امامی، پیغمبری! توحق نداری اینقدر خوشگل باشی! خندید. گفت: جلال هست. گفتم: آره، بیا تو. اومد تو. نیمام که همیشه اینجا بود. دیگه من نرسیدم چایی به نیما بدم. نیما تو خاطراتش نوشته که: سیمین محو جلال امام موسی صدر شد و چایی ما رو خودش نداد و منم چایی نخوردم. موسی صدر سه چهار روز اینجا موند. نیما خیلی حسودیش شد. نیما خیلی وسواسی بود. باید چایی رو خودم می ریختم. تفاله نداشته باشه. سرش هم اینقد خالی باشه. خودمم می دادم بهش. من محو جمال صدر شدم. خیلی زیبا بود. بعد سه چهار روز موند و بعد ما رفتیم قم. او رئیس نهضت امل در لبنان بود. سووشون رو او به عربی ترجمه کرد.»

و اما شجریان و نیما

محمدرضا شجریان علاوه بر به نظم کشیدن اشعار کلاسیک در آواز ایرانی به شعر معاصر علاقه داشت و سال ۱۳۵۲ اولین تجربه ترانه خوانی خود را که با خواندن «داروگ» که یک شعر نو از نیما یوشیج بود را با آهنگسازی محمدرضا لطفی و چندصدایی فرهاد فخرالدینی آغاز کرد و در ادامه «تصنیف نیایش» یا «دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد» سهراب سپهری، اشعار «زمستان»، «قاصدک» و «خانه‌ام آتش گرفتست» مهدی اخوان‌ثالث را نیز خوانده است. در واقع شجریان نقش مهمی در شناساندن شعر نو به واسطه موسیقی به مردم داشت.
منبع : خبر آنلاین
نظرات
پربازدیدترین خبرها