فلسفه روزمره: آیا باید از «بیکاری تکنولوژیکی» بترسیم؟

احتمالا کارهای خیلی کمی باقی می‌ماند که انسان‌ها بتوانند انجام دهند.

شناسه خبر: ۴۰۱۲۶۳
فلسفه روزمره: آیا باید از «بیکاری تکنولوژیکی» بترسیم؟

راهنماتو- همین حالا هم به لطف تکنولوژی کارهای زیادی هستند که دیگر مجبور نیستیم خودمان انجام‌شان دهیم. با این حال، خیلی کارها هم هنوز به دست انسان انجام می‌شوند.

به گزارش راهنماتو، اما اگر رویه فعلی در پیشرفت تکنولوژی و ماشینی‌شدن امور ادامه پیدا کند و ماشین‌ها هوشمندتر، پیچیده‌تر و قدرتمندتر شوند، که احتمالا می‌شوند، آن‌وقت احتمالا کارهای خیلی کمی باقی می‌ماند که انسان‌ها بتوانند انجام دهند.

کارها به وسیله ماشین‌ها خودکار می‌شوند و نیروی ماشینی کم‌کم جای همه ما را می‌گیرد. زمانی که این واقعه رخ دهد به عصری رسیده‌ام که از آن به عصر بیکاری تکنولوژیکی یاد می‌شود. پرسشی که مطرح می‌شود آن است که آیا عصر بیکاری تکنولوژیکی خوب است یا بد؟ آیا باید از این آینده خوشحال باشیم یا از آن بترسیم؟

تا آنجا که از ظواهر امر بر می‌آید، بیکاری تکنولوژیکی یک چشم‌انداز اغواکننده است. عملا یعنی دیگر لازم نیست برای گذران زندگی کار کنیم. هر چیزی که نیاز داریم و می‌خواهیم را می‌توانیم داشته باشیم، بدون آنکه نیاز داشته باشیم کار کنیم، زیرا ماشین‌ها از عهده همه امور برمی‌آیند.

1

همین حالا بسیاری از مردم از شغل‌های‌شان رضایت ندارند. حتی اگر آنقدر خوش‌شانس هستیم که از کار مورد علاقه‌مان کسب درآمد می‌کنیم و حتی اگر پول هم بهمان ندهند باز هم انجامش می‌دهیم، خلاص شدن از نیاز به کار کردن و فروش نیروی کار و مهارت باز هم به نحوی خوشایند است. در این صورت به قدر کافی وقت اضافی داریم که تصمیم بگیریم چه کاری انجام دهیم و چه کاری انجام ندهیم.

اما استدلال شده که اگر حواس‌مان نباشد، بیکاری گسترده تکنولوژیکی می‌تواند توانایی ما در بهره‌مند شدن از یک زندگی معنادار را کاهش دهد و برای پیشگیری از این اتفاق باید تکنولوژی‌های درست توسعه بدهیم و به طریق درستی به این تکنولوژی‌ها مرتبط شویم.

مشکل اینجاست که در عصر بیکاری تکنولوژیکی ماشین‌ها جای ما را می‌گیرند و به تولید‌کنندگان ارزش تبدیل می‌شوند. آن‌وقت آن‌ها هستند که همه کالاها را تولید و جهان را به مکان بهتری تبدیل می‌کنند نه ما؛ ما صرفا ناظران و منفعت‌برندگان منفعل خواهیم بود.

بنابراین، اگر می‌خواهیم معنای زندگی از دست ندهیم و دچار پوچی نشویم، باید از افزایش برونی‌سازی اجتناب کنیم و در عوض افزایش تلفیق را دنبال کنیم که یعنی به جای آنکه صرفا کابر تکنولوژی باشیم باید تکنولوژی را مستقیم در بدن‌هایمان تلفیق کنیم. اما شاید بیکاری تکنولوژیکی بهتر از تبدیل شدن به یک مشت موجود سایبورگ باشد.

چرا فکر کردن به جهانی که تکنولوژی در آن جای نیروی کار را می‌گیرد ترسناک است؟

دلیل آنکه بیکاری اغلب برای تجربه‌کنندگان آن وضعیتی نابودکننده است آن است که معمولا بیکاری با از دست دادن منبع درآمد و تشخص اجتماعی و فراوانی اوقات فراغت همراه است که ما یاد نگرفته‌ایم چگونه با آن‌ها کنار بیاییم. اگر پول کمی داشته باشید مردم یا حس ترحم یا تحقیر نسبت به شما پیدا می‌کنند و چون کاری برای انجام دادن ندارید روزهایتان طولانی می‌شوند و نمی‌دانید که با آن ساعات کش‌آمده چه کار کنید و میل‌تان به زندگی کم‌کم کاهش پیدا می‌کند.

اما بنابر فرضیه‌ها، بیکاری تکنولوژیکی با بیکاری در جهان فعلی تفاوت دارد: این فرضیه مطرح است که در عصر بیکاری تکنولوژیکی ما منبع درآمد یا جایگاه اجتماعی‌مان را از دست نمی‌دهیم (هر چه باشد همه‌مان در موقعیت برابر هستیم). ما فقط دیگر لازم نیست کار کنیم. پذیرفتنی است که در عصر بیکاری تکنولوژیکی وقت اضافه زیاد داریم، اما فقط کافی است که ذهنیت‌مان را تغییر دهیم. هیچ شواهدی وجود ندارد که نشان دهد در عصر پیش از بیکاری تکنولوژیکی، آن‌هایی که به طبقه مرفهین تعلق دارند و نیازی به کار کردن ندارند، در مقایسه با کسانی که مجبورند برای گذران زندگی کار کنند، حس بی‌معنایی بیش‌تری را تجربه می‌کنند.

اگر ثروتمند باشید بعید است از سر استیصال به دنبال شغل باشید که صرفا دست‌تان را جایی بند کنید. اگر هرگز در زندگی‌تان مجبور نبوده‌اید کار کنید پس هرگز هم دل‌تان برای کار کردن تنگ نمی‌شود. می‌دانید از وقت‌تان چطور استفاده کنید و آن حس «بی‌هدف شدن» که معمولا در افراد شغل‌-از-دست-داده به وجود می‌آید را تجربه نمی‌کنید. ممکن است که زندگی معنادار خاصی نداشته باشید (اگر معنی نیاز به نوعی پیوند و پیگیری فعلانه آنچه حقیقتا به صورت عینی در زندگی ارزشمند است، درک شود) اما آن‌هایی که مشغول کار هستند هم ممکن است چنین احساسی نداشته باشند. نکته‌ای که می‌خواهیم روی آن تأکید کنیم آن است که ثروتمندان به نظر نمی‌رسد که نسبت به بقیه افراد جامعه زندگی بی‌معناتری داشته باشند.

s

بازنشستگی هم مثال خوبی است. آدم‌ها روزی از شغل‌شان بازنشسته می‌شوند. بعضی‌ها مشتاقانه می‌خواهند آن روز فرا برسد و برخی از آن می‌ترسند اما اغلب آدم‌ها راهی برای کنار آمدن با آن پیدا می‌کنند. قطعا مدتی برای کنار آمدن با وضعیت جدید زمان لازم است؛ به خصوص اگر یاد نگرفته‌اید که بدون کار کردن زندگی کنید. از آنجایی که زندگی ما اغلب حول یک شغل سازماندهی شده است، تمایل داریم که خودمان را بر اساس شغل‌مان تعریف کنیم. وقتی بازنشسته می‌شویم باید یاد بگیریم که خودمان را به شکلی متفاوت معنی کنیم و یک ذهنیت و شیوه نگرش متفاوت به کار بگیریم. آسان نیست، اما غیرممکن هم نیست.

هر زمانی که عصر بیکاری تکنولوژیکی از راه برسد، مثل آن است که بشریت یکباره بازنشسته می‌شود. اما این اتفاق یک‌شبه رخ نمی‌دهد. احتمالا بسیار آهسته و تدریجی رخ می‌دهد و ما کم‌کم یاد می‌گیریم که با شرایط در حالِ تغییر خودمان را سازگار کنیم.

آیا کاری هست که در عصر بیکاری تکنولوژیکی بخواهیم انجام دهیم؟

در عصر بیکاری تکنولوژیکی ماشین‌ها نهایتا همه آن کارهای جذاب و هیجان‌انگیز را انجام می‌دهند. همه آن کارهایی که ذاتا برای کننده‌اش معنا خلق می‌کند توسط ماشین‌ها انجام می‌شود و انسان‌ها صرفا به ناظران منفعل تبدیل می‌شوند.

چه کسی می‌داند شاید همین مقاله کوتاه توسط یک ماشین نوشته شده باشد. اما اینکه صرفا شاهد و ناظر جهان باشیم و جهان را آنطور که در جریان است تجربه کنیم هم می‌تواند پاداشمند باشد. می‌توانیم با خواندن کتاب آدم‌های دیگر، نقاشی‌های آن‌ها و گوش دادن به موسیقی‌شان معنا خلق کنیم. می‌توانیم معنا را از طریق گشت‌وگذار در یک منظره زیبا که خودمان طراحی نکرده‌ایم یا شنا کردن در دریایی که خودمان خلق نکرده‌ایم، پیدا کنیم.

پس چرا نباید قادر باشیم معنا را در موفقیت‌ها و دستاوردهای ماشین‌هایی که خودمان خلق کرده‌ایم پیدا کنیم؟ اگر انسان‌ها ذهنیت درست پیدا کنند دیگر نیازی نیست که با ماشین‌ها تلفیق شوند. جدایی ماشین و انسان می‌تواند تداوم پیدا کند و به اندازه کافی خوب باشد.

نظرات
پربازدیدترین خبرها