
راهنماتو- سلطانیه را همه با گنبد فیروزهایاش میشناسند، اما پشت این سازه شکوهمند، لایههایی از تاریخ دفن شدهاند؛ تاریخ شهری که روزی مرکز فرمانروایی مغولان شد و امروز تنها سایهای از عظمت دیروزش را در دل تپهها و خاطرهها حمل میکند.
به گزارش راهنماتو، سلطانیه شهری است که در سکوتی سنگین و باستانی نفس میکشد. هرچند گنبد عظیمش هنوز بر تن دشت زنجان نشسته است، اما حقیقت اینجاست که آنچه امروز از سلطانیه میبینیم، تنها بازماندهی زلزلههایی است که در طول تاریخ بر جان او افتاده، خواه این زلزلهها طبیعی باشند، خواه سیاسی. با نگاهی دقیق اما، رد پای الجایتو، ایلخان مغول، را میتوان در هر وجب خاک این سرزمین جست، اما آیا واقعاً میدانیم چرا این شهر انتخاب شد؟ چرا در دل مسیر استراتژیک شمالغرب به مرکز کشور، شهری با این عظمت ساخته شد و بعد از مدت کوتاهی به خاک سپرده شد؟ شاید وقت آن رسیده تا از لابهلای روایتهای خاکخورده، دوباره به سلطانیه نگاه کنیم؛ نه فقط بهعنوان یک بنای ثبتشده در یونسکو، بلکه بهعنوان معمایی زیبا که نیاز به توجهی ویژه دارد. در این مطلب از راهنمای سیر و سفر، صرفا به معرفی این بنا برای تفریح بسنده نمیکنیم، بلکه نقاطی از تاریخ را مرور خواهیم کرد که ساخت شهر سلطانیه و گنبد آن به عنوان بلندترین برج آجری جهان را در سینه دارد. در این حال، با بازدید از این بنای باشکوه، تاریخ در ذهنتان همچون فیلمی میگذرد.
بیشتر بخوانید: معرفی سریال سووشون؛ انتظار ما از این اقتباس مهم چیست؟
بیشتر بخوانید: شعردرمانی؛ اظهار بیمیلی به دنیای زودگذر در این شعر پروین اعتصامی دروغ است!
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ نگاه زیبای عبید زاکانی به معشوق در این شعر
الجایتو؛ حاکمی مسیحی که مسلمان شد!
سلطان محمد خدابنده، معروف به اولجایتو، هشتمین ایلخان مغول و پسر ارغون خان بود که از سال ۷۰۳ تا ۷۱۶ هجری قمری بر ایران حکومت کرد. او در کودکی نصرانی (مسیحی)، سپس بودایی، و در نهایت مسلمان شد و نامش را به «محمد خدابنده» تغییر داد.
اولجایتو، نه فقط فرمانروایی در قلمرو ایلخانان، بلکه معمار چشمانداز جدیدی از قدرت در ایران بود؛ و سلطانیه، عصارهی جاهطلبی او. در سال ۷۰۴ هجری قمری، در اوج ثبات سیاسی و رشد اقتصادی، دستور ساخت شهری را داد که تنها یک پایتخت نبود، بلکه تجلی روحیهی نمایش قدرت و هنر ایلخانان به شمار میرفت. سلطانیه، در تقاطع راههای بازرگانی و استراتژیک، به سرعت بدل به قطب سیاسی و اقتصادی شد. صنّاع، معماران، کاتبان و اندیشمندان از سراسر سرزمینهای ایلخانی به این شهر فراخوانده شدند تا شهری از جنس سنگ و سیاست بنا کنند.
اولجایتو تنها به ساخت بناهایی چون مدرسه، حمام، بازار و کاروانسرا اکتفا نکرد؛ او گنبدی ساخت برای ابدیت، برای مرگ خود. گنبد سلطانیه، با هشت منارهاش، نهتنها آرامگاه او بلکه نماد تسلط فرهنگی و سیاسی مغولان در ایران شد. مرگش در سال ۷۱۶ قمری، در همان خاکی رخ داد که به آن شکوه بخشیده بود. سلطانیه با اولجایتو زاده شد، و با رفتن او، هرچند نفس کشید، اما قلبش هرگز با همان ریتم پیشین نزد. این شهر، تا سالها بعد، همچنان مرکز مناقشه، رقابت سیاسی و هدف لشکرکشیهای متعدد باقی ماند؛ چون هرکه سلطانیه را داشت، گویی میراث ایلخانان را در مشت خود میفشرد.
اما چرا الجایتو این سرزمین را برای خود در نظر گرفت؟ انتخاب سلطانیه بهعنوان پایتخت از سوی اولجایتو، تصمیمی تصادفی یا صرفاً جغرافیایی نبود؛ این انتخاب، ریشه در استراتژیهای عمیق سیاسی، نظامی و فرهنگی داشت. موقعیت سلطانیه در قلب مسیرهای تجاری بین شمالغربی ایران تا مرکز فلات، آن را به نقطهای حیاتی برای کنترل ارتباطات، تجارت و رفتوآمد کاروانها بدل میکرد. این موقعیت استراتژیک، برای پادشاهی که به دنبال تثبیت قدرت خود بر یک امپراتوری وسیع و چندقومیتی بود، مزیتی بیبدیل بود.
از سوی دیگر، آبوهوای معتدل منطقه و دشتهای گسترده پیرامون، امکان توسعه شهری و ساخت بناهای عظیم را فراهم میکرد. منابع طبیعی در دسترس، بهویژه مصالح ساختمانی مانند خاک مناسب برای آجرپزی و سنگ، بستر فنی و عملی ساخت شهری به آن وسعت را مهیا کرده بود. اما ورای این دلایل عملی، سلطانیه انتخاب شد تا هویتی نوین برای ایلخانان خلق کند؛ نهفقط دژی سیاسی، بلکه شهری که در آن قدرت با شکوه معماری و رونق اقتصادی درآمیخته باشد. شهری که به پادشاهان مشروعیت دهد و در ذهن آیندگان، چون افسانهای برآمده از خاک، باقی بماند.
سلطانیه یا شرویاز؟
پیش از آنکه سلطانیه به فرمان اولجایتو از دل دشتهای زنجان سر برآورد و گنبد عظیمش قامت برافرازد، در همان پهنهی سبز و فراخ، نامی دیگر میدرخشید: شُرویاز. این واژهی کهن، نخستینبار در متنی از قرن ششم هجری، سلجوقنامهی نیشابوری، نقش بسته است. نویسنده از ورود سلطان ارسلان بن طغرل به مرغزار شرویاز در سال ۵۶۲ هجری یاد میکند، نشانی روشن از قدمت و اهمیتی که این سرزمین پیش از شکوه مغولی داشته است.
اعتمادالسلطنه نیز در آثار جغرافیاییاش، از شرویاز بهعنوان نام قدیمی سلطانیه یاد کرده است. حتی در سنگنوشتههایی که به پادشاهان آشوری نسبت دادهاند، از این منطقه با همین نام یاد شده است. از روایتهای تاریخی چون جامعالتواریخ و تاریخ مبارک غازانی چنین برمیآید که پیش از آنکه گنبد عظیم سلطانیه سربرکشد، شهری بهنام شرویاز در این مکان وجود داشته و در روزگار غازانخان هنوز آباد و مورد توجه بوده است.
سلطانیه در سال 1320
در شهریور 1320، زمانی که صدای گامهای سنگین ارتش سرخ بر خاک ایران پیچید، سلطانیه نیز از تهاجم بینصیب نماند. روسها، در دامنهی تپههای کهریز، همان قنات کوچک و کمآبی که هنوز در حافظهی محلیها زنده است، چادر زدند.آنها زمستان آن سال را در انباری گلی و چوبی گذراندند؛ بنایی که همانند بسیاری از خانههای آن روزگار، با دستهای بیادعای روستاییان از خاک و چوب ساخته شده بود.
روایتهای دیگر از حضور نیروهای روس، حکایت از استقرارشان روبهروی مدرسهی بدر و کنار امامزادهی قدیمی دارد؛ جایی که مردم هنوز آن را با نام «منزل کهنه بابتایی» میشناسند. روز بیستم اسفند، ارتش روس بدون درگیری، سلطانیه را ترک و راهی تهران شد. اما چند سال بعد، در 1324، این بار فداییان پا به شهر گذاشتند. فرمانده آنان در خانهی اجدادی حاج علی جعفری ساکن شد و نیروها نیز روبهروی همان خانه، در نقطهای که امروزه «بابالحوائج» نام دارد، پایگاه خود را بنا کردند.
سربازان فدایی، برای سرگرمی یا شاید نمایشی از قدرت، گاه گنبد سلطانیه را هدف گلوله قرار میدادند و از پژواک انفجارها در دل بنا، شادی میکردند. سالیانی چند چنین گذشت، تا آنکه آنان نیز رفتند؛ اما خاطرهی آن روزها، در حافظهی شهر ماندگار شد، همانند ترکهایی که هنوز بر پیکرهی گنبد نشستهاند.
گنبد سلطانیه؛ بلندترین برج آجری جهان
گنبد سلطانیه، از برجستهترین شاهکارهای معماری دوره ایلخانی، فراتر از یک اثر تاریخی صرف است؛ این بنا نمادی از تلفیق دانش مهندسی، هنر تجسمی و باورهای معنوی آن دوره به شمار میرود. با ارتفاع و گستردگی بینظیر خود، این گنبد پس از کلیسای سانتا ماریا در فلورانس و مسجد ایاصوفیه استانبول، یکی از بزرگترین بناهای تاریخی جهان محسوب میشود که از لحاظ تکنیک ساخت و ظرافتهای تزئینی، نمونهای کمنظیر در تاریخ معماری اسلامی است. شروع ساخت آن در سال ۷۰۴ ه.ش و تکمیل آن حدود سال ۷۱۳ ه.ش، همزمان با اوج قدرت ایلخانان بود که حکایت از اهمیت سیاسی و فرهنگی این شهر به عنوان پایتخت ایلخانی دارد.
گنبد سلطانیه در بطن ارگ سلطانیه واقع شده، قلعهای مستحکم با دیوارهای بلند، برجهای دفاعی و خندقهای عمیق که مجموعهای از فضاهای حکومتی، مذهبی و خدماتی را در خود جای داده است. این بنا نه تنها بهعنوان آرامگاه اولجایتو، ایلخان مقتدر، ساخته شد بلکه به مثابه نمادی از اقتدار سیاسی و هویتی جدید در فضای چندفرهنگی ایران آن زمان بود. کاشیکاریهای پیچیده با رنگهای فیروزهای، لاجوردی و طلایی و نقوش هندسی و گیاهی که سراسر فضای داخلی و خارجی گنبد را زینت دادهاند، بازتابی از فلسفه و جهانبینی دوران ایلخانی است که تلاش دارد هماهنگی میان انسان، طبیعت و جهان ماورایی را به تصویر بکشد.
علاوه بر این، ساختار معماری گنبد، با تکنیکهای نوآورانه مهندسی، نظیر توزیع وزن و ایجاد تعادل در سازه عظیم گنبدی شکل، نشاندهنده دانش پیشرفته سازندگان آن است که همچنان مورد تحسین معماران معاصر قرار دارد. زیر این گنبد، تونلها و سردابههایی کشف شده که فضای رازآلودی به بنا بخشیده و حاوی اشیای تاریخی ارزشمندی است؛ نشانهای از پیچیدگیهای عملکردی و معنوی بنا. گنبد سلطانیه بهعنوان تنها بنای باقیمانده از مجموعه ارگ تاریخی، شاهدی زنده بر تمدن و هنر باشکوه ایلخانان است و مسیر مطالعات تاریخی، معماری و فرهنگی بسیاری را همچنان گشوده نگه داشته است.
چگونه به سلطانیه برویم؟
برای بازدید از گنبد سلطانیه، ابتدا باید به شهر تاریخی زنجان سفر کنید. از زنجان به سمت قزوین حرکت کرده و پس از طی حدود ۳۰ کیلومتر، به یک تقاطع میرسید که باید جاده سمت راست را انتخاب کنید تا وارد جاده سلطانیه شوید. در نهایت، گنبد سلطانیه را در قلب شهر زیبای سلطانیه خواهید یافت.