زیباترین اشعار فارسی؛ شعری طعنه‌آمیز برای «نادرشاه» از زبان شاعری که به «مهاجرت» تن داد

در قالب رباعی‌ گزنده‌ای، حزین لاهیجی به نقد رفتارهای بی‌رحمانه نادرشاه می‌پردازد و شکوه‌ای عمیق از وضعیت ایران پس از سقوط صفویه و آغاز حکومت وی را بیان می‌کند.

شناسه خبر: ۴۴۹۸۱۴
زیباترین اشعار فارسی؛ شعری طعنه‌آمیز برای «نادرشاه» از زبان شاعری که به «مهاجرت» تن داد

راهنماتو- شاعر مهاجری که در سایه بی‌ثباتی دوران نادرشاه، وطن را ترک کرد، با شعری پر از کنایه، حقیقتی تلخ را در وضعیت زمانه نادرشاه وصف می‌کند؛ شعری که هم اعتراض یک هنرمند و هم فریاد یک انسان دل‌سوخته است که شاهد فتنه‌ها و کینه‌توزی‌های زمانه خود بوده است. البته این روایتی است که از دید حزین لاهیجی می‌گذرد و ممکن است هرکس نسبت به آن وقایع نگرشی متفاوت داشته باشد.

به گزارش راهنماتو، تاریخ همیشه صحنه‌ای پیچیده و پر از تناقضات است که در آن هر شخصیت و هر حادثه، بازتاب‌دهنده زوایای مختلف قدرت، سیاست و احساسات انسانی است. نادرشاه، به عنوان یکی از چهره‌های قدرتمند و در عین حال جنجالی تاریخ ایران، نقش پررنگی در شکل‌دهی به سرنوشت این سرزمین داشته است. اما در میان صدای شمشیر و حکمرانی، صدای قلم و شعر نیز طنین‌انداز بوده است؛ صدایی که گاهی با تندترین طعنه‌ها، اعتراض و ناامیدی را به تصویر می‌کشد. این شعر، حکایت تلخ یک شاعر است که به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی، مجبور به ترک وطن و مهاجرت به هند شد و با زبانی طعنه‌آمیز، نگاه خود را به حکومت نادرشاه بیان کرده است.

بیشتر بخوانید: تفریحی مدرن در دل شهرک مالزیایی مازندران؛ تجربه سفری متفاوت به طبیعت با طعم گنتینگ هایلند​

بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ شعری در مورد شرمندگی نزد خدا از دید مردمی‌ترین شاعر ایرانی​

بیشتر بخوانید: ۵ فیلم تکان‌دهنده درباره پدر و مادری که فرزندشان را به دست خاک سپردند​

رباعی شماره 100 حزین لاهیجی

تا چند زمانه فتنه اندوز شود؟

هر گوشه، کمانِ کین سیه توز شود؟

 

زیبد که جهانیان به پشمی نخرند

ملکی که به کامِ پوستین دوز شود

شعری برای نادرشاه از زبان شاعری در تبعید خودخواسته

در میانه‌ی قرنی خونین و خاکستری، که تاریخ ایران بر لبه‌ی شمشیر و شعله‌ی فتوحات نادرشاهی تیز می‌شد، شاعری سرگردان، طومارِ اعتراض خویش را نه در فریاد میدان نبرد، که در واژگانی پر از طعنه و درد، بر زبان آورد که ذکرش چندی پیش رفت. البته بهتر است در ابتدا ذکر شود که در آن دوران و با آن اوضاعی که ایران داشت، کشور نیازی مبرم به فرزند شمشیر داشت. اما به هیچ عنوان، از فرزند قلم بی‌نیاز نبود. 

این رباعی گزنده از حزین لاهیجی، شاعری متفکر، عالِمی مهاجر و فرزند قلم، سندی از رنج است؛ پژواکی از بی‌قراری نسلی که در آستانه‌ی فروپاشی صفویه به دنیا آمد و دوران آشوب افغان‌ها، شورش‌ها، جنگ‌های نادر و استقرار حکومتی سخت‌گیر و نظامی‌مسلک را با پوست و استخوان تجربه کرد. حزین، برخلاف بسیاری از درباریان و شاعران وابسته به قدرت، نادر را نه ناجی، که تجسم خشونت و فروپاشی فرهنگی می‌دید. او در لحظه‌ای از تاریخ ایستاده بود که واژه‌هایش چون تیغ، کاخ سلطنت تازه‌تأسیس را نشانه رفته بودند. در رباعی بالا، نادر را به «پوستین‌دوزی» تشبیه می‌کند که «ملک» را به طمع قدرت و برهنه از معنا، تصرف کرده است. جایی که «کمان کین» در هر سوی وطن افراشته است، و وطن چیزی نیست مگر متاعی ارزان بر دست و دل دوزندگان خشونت.

اما این شعر، همچون نوک کوهی یخی‌ست که زیر آن، تاریخ آتش و آوار پنهان شده است. مهاجرت حزین به هند در سال ۱۱۴۶ ق، نه سفری صرفاً احساسی، که واکنشی سنجیده (از نظر او) و از سر اضطرار به فضای سرکوب‌شده‌ی سیاسی آن سال‌ها بود. او در پی شورش نافرجام شهروندان لار علیه نادر و قتل حاکم منصوب از سوی شاه، متهم شد و گریخت؛ نخست به بندرعباس، سپس به کرمان و تته، و در نهایت، در میان بیم تعقیب مأموران و بن‌بست عتبات، تن به هجرتی تاریخی داد. به گفته حزین لاهیجی رفتار مأموران نادری که مانند مأموران افغان‌ها، به تطاول و تعدی شهره بودند، امید را از دل شاعر ربود. راه عتبات بسته بود، طهماسب دوم از سلطنت خلع شده، محمدخان بلوچ سرکوب گشته و ایران برای فرزند قلم، سرزمینی غریب گشته بود.

در این زمان، هند، دروازه‌ای شد به سوی یک تبعید خودخواسته. حزین در آنجا نه فقط پناه، که امکان نوشتن یافت. حتی در سال‌های پس از تاج‌گذاری رسمی نادر، او همچنان از او با طعنه و کینه یاد می‌کرد. شورای دشت مغان را «ساختگی» دانست، تعبیر تاریخی «لا خیر فی ما وقع» را زیر سؤال برد و اشعار و نثرهایی نوشت که گواه انزجارش از حکومتی بود که در نگاه او، شایستگی نداشت حتی نام سلطنت را یدک بکشد. در نوشتارهایش، نادرشاه را دشمن معنای سلطنت و حافظ خشونت سازمان‌یافته می‌دانست؛ مردی که «جهانیان» را وامی‌داشت تا «ملک» را به بهایی ناچیز بخرند. برای حزین، سلطنت حقیقی، همواره ترکیبی بود از دیانت، فرهنگ، عدالت و نظم؛ چیزهایی که در حکومت نادر، همه به حاشیه رفته بودند.

رباعی مورد اشاره، تنها چهار مصرع است، اما در آن نه فقط نقد قدرت، که نوعی نگرانی عمیق از بی‌فرهنگی سیاسی و سقوط ارزش‌های مدنی ایران نهفته است. این رباعی را می‌توان بیانیه‌ای ادبی دانست علیه حکومت نظامی‌ای که کشور را «به کام پوستین‌دوزان» انداخته بود. اگر نادر، فرزند شمشیر بود، حزین بی‌تردید فرزند قلم بود. قلمی که، حتی در تبعید، حاضر نشد در برابر شمشیر تعظیم کند.

نظرات
پربازدیدترین خبرها