زیباترین اشعار فارسی؛ قصه زمینی که با خون، گندم نمی‌دهد از زبان انسان‌دوست‌ترین شاعر ایران

اندیشه‌های اومانیستی فریدون مشیری همواره باعث شده که شعرهای او رنگ و بویی دلسوزانه برای انسان بگیرد؛ در این شعر او از ناآگاهی انسان شکایت می‌کند.

شناسه خبر: ۴۵۱۶۱۰
زیباترین اشعار فارسی؛ قصه زمینی که با خون، گندم نمی‌دهد از زبان انسان‌دوست‌ترین شاعر ایران

راهنماتو- در حالی که صدای جنگ از هر گوشه‌ی جهان شنیده می‌شود و خشونت با عطش قدرت چنان درهم تنیده که زیستن را برای انسان به امری دشوار بدل کرده، صدای فریدون مشیری همچون ندایی تامل‌برانگیز، ما را به آگاهی و بازگشت به گوهر انسانی‌مان فرامی‌خواند.

به گزارش راهنماتو، اشعار فریدون مشیری، همچون قطعه‌ «این ناسازگار»، پژواکی از بحران معنای انسان در جهان مدرن است؛ جهانی که ماشین جنگ و عطش قدرت، انسان را از ماهیت اصیل خویش دور ساخته است. این قطعه نه تنها نگران آینده بشری است که خود را در خون و خشم غرق کرده، بلکه عمیقاً از گسست انسان از آگاهی، تعقل و ارزش‌های انسانی سخن می‌گوید. در این شعر، روحی اومانیستی جریان دارد که انسان را نه ابزار که غایت می‌داند؛ غایتی که اکنون، در توده‌ای بی‌چهره و بی‌جهت، در حال فراموشی است.

شعر «این ناسازگار» از فریدون مشیری

سرانجام بشر را، این زمان، اندیشناکم، سخت

بیش از پیش

که می‌لرزم به خود از وحشت این یاد

نه می‌بیند

نه می‌خواند

نه می‌اندیشد

این ناسازگار، ای داد

نه آگاهش توانی کرد، با زاری

نه بیدارش توانم کرد، با فریاد

نمی‌داند

براین جمعیت انبوه و این پیکار روزافزون

که ره گم می‌کند در خون

ازین پس، ماتم نان می‌کند بیداد

نمی‌داند

زمینی را که با خون آبیاری می‌کند

گندم نخواهد داد

ناامیدی فریدون مشیری از انسان

 

شعر با زبانی پر از اضطراب و هشدار، بر نومیدی شاعر از انسان معاصر تأکید می‌گذارد؛ انسانی که دیگر نه می‌بیند، نه می‌خواند و نه می‌اندیشد. در نگاه اومانیستی، توانایی دیدن، خواندن و اندیشیدن، سه رکن بنیادین انسان بودن‌اند؛ یعنی آگاهی، خرد، و خودشناسی. مشیری اما با حسرتی تلخ، از فروریختن این سه بنیان سخن می‌گوید. مخاطب شعر، جمعیتی‌ست بی‌چهره که به تعبیر شاعر «ناسازگار» است؛ انسانی که نه به پند گوش می‌سپارد، نه به هشدار، و در نتیجه، مسئولیتی نسبت به سرنوشت خویش ندارد.

در ادامه، شاعر با زبانی بسیار نمادین، به فجایع انسانی‌ای چون جنگ و خشونت‌های جمعی اشاره می‌کند؛ «پیکار روزافزون»، «ره گم کردن در خون» و «ماتم نان» نماینده جهانی‌ست که ارزش‌های انسانی در آن رنگ باخته‌اند. از منظر اومانیسم، این‌گونه فروپاشی، نشانه از خودبیگانگی انسان است. مشیری با اندوهی روشنفکرانه، ناتوانی خود را در بیدار کردن این انسانِ غرق در خواب جمعی ابراز می‌کند، و این خود، نشانی‌ست از شکست زبان انسانی در برابر نظام‌های حاکم بر جهان.

در بیت پایانی، تمثیلِ «زمینی که با خون آبیاری می‌شود، گندم نخواهد داد» به اوج معنا می‌رسد. این تصویر، نقدی ریشه‌ای به خشونت ساختاری بشر معاصر است؛ جهانی که برای زنده ماندن، دست به ویرانی می‌زند. اومانیسم مشیری، در این‌جا آشکار می‌شود: گندم، نماد زندگی و زایش، هرگز از خاکی که با خون تغذیه شده به دست نمی‌آید؛ زیرا در نگاه انسانی شاعر، رشد و بالندگی تنها از مسیر صلح، اندیشه، و مهر ممکن است، نه از مسیر قدرت، نفرت و مرگ.

نظرات
پربازدیدترین خبرها