شک نکنید وقتی سایتها، کانالها و گروههای مجازی، یکباره با بریدههایی از کتاب «دو قرن سکوت»، بمباران میشوند و عدهای با نقل قول از مرحوم «عبدالحسین زرینکوب» تلاش میکنند با شعارهای رنگارنگ، موج مُرده نژادپرستی را زنده کنند نخستین قربانی ماجرا، خودِ استاد زرینکوب است که تیغِ تحریف و کمگویی فضای مجازی با خلاصه کردنش در چند صفحه از «دو قرن سکوت»، پیشینه، حیثیت و اعتبار او را قلع و قمع میکند.
صبحها حوزه، عصرها دبیرستان
اصلاً بعید نیست که از همین امروز و در بیست و پنجمین سالگرد درگذشت مرحوم «عبدالحسین زرینکوب» دوباره سروکله پیامها و پستهایی که از کتاب «دو قرن سکوت» بریده شده، در فضای مجازی پیدا شده باشد و تا چند روز یا هفته، دست به دست شدنش ادامه پیدا کند. اما برای اینکه یادمان بیاید، زرینکوب فقط به همین کتاب و بریدههایش خلاصه نمیشود، بد نیست نگاهی به زندگی و زمانه استاد بیندازیم: یکی دو روز مانده بود به آغاز سال ۱۳۰۳ «عبدالحسین» در بروجرد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را که تمام کرد، پدر چندان موافق دبیرستان رفتنش نبود، اما با وساطت فامیل، معلمان و این و آن، از فرزندش قول گرفت در طول سال تحصیلی، عصرها و در تابستان صبحها در مدرسه دینی بحرالعلوم دروس دینی را بخواند. عبدالحسین به قولش وفادار ماند و حاصلش آشنایی با فقه، تفسیر و ادبیات عرب بود که به قول خودش از سطح تجاوز نکرد! برای خواندن سال ششم دبیرستان مجبور شد به تهران برود. از نوجوانی برای خودش آقای مطالعه شده بود و همدمش کتابهایش بودند. در بروجرد همزمان با تحصیل، تدریس هم میکرد. از ادبیات، عربی، فلسفه و منطق بگیرید تا ریاضیات، فیزیک، زبان انگلیسی، فرانسوی و... همه را درس میداد. با اینکه پای درس «شیخ ابوالحسن شعرانی» مینشست و «شرح تجرید» و «هدایت میبدی» را میخواند، اما از آشنایی با افکار و ایدههای روشنفکران روزگار هم غافل نبود و اغلب به مطالعه آثار نیچه، جیمز فریزر، هوبرت اسپنسر و... مشغول بود. شعر و ادبیات عرب هم ازجمله علاقهمندیهایش بودند و یادگیری دیگر زبانهای خارجی ازجمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی را فراموش نمیکرد.
پلهپله تا ملاقات خدا
دوران متوسطه را که تمام کرد، مدتی سرِ دوراهی «مدرسه نظام» یا «معلم شدن» ماند و درنهایت دومی را انتخاب کرد. با اینکه در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شده بود به اصرار پدر به بروجرد بازگشت تا رئیس دانشکده حقوق -علی اکبر دهخدا- برای از دست دادن چنین دانشجویی بارها ابراز تأسف کند! پس از مدتی معلمی در بروجرد، دوباره به تهران برگشت و این بار با رتبه نخست وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و راهش را تا درجه دکترا ادامه داد. با این حساب شما آیا هنوز دوست دارید استاد را در وهله نخست، یک مورخ بدانید که تنها اثر به درد بخورش «دو قرن سکوت» بوده است؟
«با کاروان حله، شعر بیدروغ، شعر بینقاب، پله پله تا ملاقات خدا و...» از جمله آثار ارزشمند و تخصصی ادیب فرهیختهای است که خیلیها اصرار دارند او را فقط یک مورخ زبردست بدانند. زرینکوب، البته از اسلامشناسی و ایرانشناسی هم بیاطلاع نبود و درباره فلسفه معاصر غرب و فلسفه یونانی هم مطالعات ارزشمندی داشت. خودش میگوید: «در هر زمینهای که کنجکاویام برانگیخته میشد بی احساس ملالی به تجسس پرداختم و از هر تجسس، وادی تازهای برایم پیش آمد. به رمان و نمایشنامه جلب شدم، از روانشناسی سر در آوردم، به جامعهشناسی وارد شدم... به تحقیق در تاریخ دست زدم، روزنامهنویس شدم، نقادی پیشه کردم، شعر سرودم، ترجمه کردم و به نقد و تعلیم فلسفه غربی پرداختم...».
او در کتاب معروف «دو قرن سکوت» با لحنی ادبی و حماسی، حمله اعراب مسلمان به ایران و سپس گسترش اسلام در دو قرن نخست پس از این حمله را خیلی تراژدیوار روایت میکند و به همین دلیل کتابش پرفروش میشود. اما این اثر استاد از همان سالهای نخست چاپ، رقیب و جوابیه درست و حسابی هم دارد. شهید مطهری در یک مناظره مکتوب، در پاسخ به آنچه زرینکوب در کتابش نوشته است، کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» را مینویسد و دیدگاههایش درباره نفوذ و گسترش اسلام در ایران را البته نه حماسی و تراژیک، بیان میکند. برخیها کوشیدهاند این مناظره را دلیل بر اختلافنظرعمیق و تقابل این دو نفر در همه زمینهها بدانند. دکتر «روزبه زرینکوب» استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران و برادرزاده استاد اما در واکنش به این تلاشها گفته است: «به نظر من تقابلی در نظرگاه این دو استاد وجود ندارد. آنها از دوستان نزدیک یکدیگر بودند و تا یک هفته پیش از شهادت آیتالله مطهری، ایشان در منزل مرحوم زرینکوب بودند و با هم مجالست داشتند... به نظرم تلاش برای ایجاد تقابل بین این دو استاد ناشی از یک نادانی است».
خیلی بیرحمانه
واقعیتی که شبکههای اجتماعی و تکثیرکنندگان روحیه نژادپرستی کمتر گفته یا دربارهاش سکوت کرده و میکنند، نخست این است که استاد زرینکوب در دو قرن سکوت، از چه شرایط و کدام جریانها تأثیر میپذیرد که اثر تاریخیاش با احساسات ملی و میهنی گره میخورد و خیلی بیرحمانه، یک رخداد تاریخی را محکوم و با خاک یکسان میکند؟ برای پیدا کردن پاسخ این پرسش بخشی از نوشتههای «سلیمی نمین» در این مورد را بخوانید: «این اثر حاصل دورانی است که مرحوم زرینکوب بدون اطلاع از ماهیت فراماسونری جذب آن میشود، اما پس از پی بردن به ماهیت چنین تشکیلاتی از آن فاصله میگیرد، حتی صادقانه در مقام نقد خود برآمده، از این اثر، شجاعانه تبری میجوید...». جالب اینکه از نویسندگان سرشناس آن دوره تاریخی، تنها زرین کوب نیست که با این سبک و سیاق و روحیه و لحنی که از روحیه یک محقق و مورخ فاصله دارد، مینویسد. آیا میشود باور کرد نگارش نمایشنامه «پروین دختر ساسان» توسط صادق هدایت، انتشار کتاب «مازیار» توسط مجتبی مینوی که سلمان فارسی را اهریمننژاد معرفی میکرد و یا آثار «سعید نفیسی» که در آن بهشدت به اعراب مسلمان میتاخت، در این دوره زمانی خاص، فقط یک اتفاق بوده است؟
دومین و مهمترین نکته دیگری که برخی پستها و مطالب فضای مجازی درباره «دو قرن سکوت» نگفته و احتمالاً در آینده هم نخواهند گفت، این است که مرحوم زرینکوب پس از نقد شدن کتاب دو قرن سکوت توسط اندیشمندانی چون شهید مطهری، ابتدا حاضر میشود متواضعانه و شجاعانه به اشتباه خود اعتراف کرده و بعد هم در مقدمه چاپ بعدی کتاب بنویسد: «ترتیب و شیوه کتاب اول را بر هم زدم و کاری دیگر پیش گرفتم... در جایی که سخن از حقیقتجویی است چه ضرورت دارد من بیهوده از آنچه سابق به خطا پنداشتهام دفاع کنم و عبث لجاج و عناد ناروا ورزم...؟ قلم برداشتم و در کتاب خویش بر هر چه مشکوک و تاریک و نادرست بود، خط بطلان کشیدم... نمیدانم از خامی یا تعصب، نتوانسته بودم به عیب و گناه و شکست ایران به درستی اعتراف کنم. در آن روزگاران چنان روح من از شور و حماسه لبریز بود که هرچه پاک و حق و مینوی بود از آن ایران میدانستم و هرچه را از آن ایران -ایران باستانی را میگویم- نبود، زشت و پست و نادرست میشمردم...». او حتی به این هم اکتفا نمیکند و برای جبران اشتباههای «دو قرن سکوت» کتاب «کارنامه اسلام» را نیز مینویسد که البته پستها و مطالب فضای مجازی لابد از آن اسمی نبردهاند!