راهنماتو- احتمالاً تا حالا با افرادی برخورد کردهاید که خیلی ظریف، تقریباً یواشکی، خودشان را برتر از دیگران میدانند. احتمالاً همین الآن که دارید این مطلب را میخوانید تعداد اسم به ذهنتان رسیده است. میدانم چه حالی دارید، خیلی سخت بتوانید اثبات کنید که آنها میخواهند نشان دهند از بقیه بهتر هستند، چون درواقع خیلی ظریف و مؤدبانه این کار را انجام میدهند. شما این نوع آدمها را میشناسید - آنها فریاد نمیزنند که از دیگران بهتر هستند اما سرنخهای رفتاریای دارند که میتوانید از روی آنها حدس بزنید که در قالب و دسته همان خود-برتربینهای از دماغ فیل افتاده قرار میگیرند.
به گزارش راهنماتو، اغلب شیوهای که به دیگران نگاه میکنند، شیوهای که به نظرات مخالف واکنش نشان میدهند یا آن خودبرتربینی که در زیرلایه شخصیتشان پنهان است، در نحوه صحبت کردنشان آشکار میشود.
حالا با راهنماتو همراه باشید تا ما 6عبارتی که آدمهای خود-برتربین مخفی استفاده میکنند را با شما در میان بگذاریم.
1.مدام حرف دیگران را قطع میکنند
یکی از واضحترین علائم خود-برتربینی ظریف، عادت قطع کردن کلام دیگران در هنگام گفتوگو است. این نیست که صرفاً هیجانزده باشند که عقایدشان را به اشتراک بگذارند، میخواهند تسلطشان را نشان دهند. قطع کردن کلام دیگری، چرخاندن گفتوگو به سمت خودشان یا نادیده گرفتن عقاید دیگران نشانه ظریف بازی قدرت و برتری آنها است. انگار فکر میکنند که عقاید آنها در مقایسه با دیگران ارزش بیشتری دارد، پس چرا باید صبر کنند تا حرف دیگران تمام شود؟
گاهی کلام شما را با پرسشهایی که معذبتان میکند،قطع میکنند. مثلاً ممکن است صرفاً دارید در دل میکنید و یک شنونده فعال و همدل میخواهید، اما آنها مدام از شما وسط کلامتان سؤال میپرسند و بیشتر از آنکه حالتان خوب شود، حس میکنید در دادگاه مشغول پاسخ به قاضی بودهاید.
2.رئیس نباشند حالشان بد میشود
دیدهاید بعضیها هستند که همیشه میخواهند کنترل چیستی و چگونگی همه نوع فعالیتی از مهمانی تا سفر را برعهده داشته باشند؟ اولش ممکن است که خیلی ظریف به نظر برسد که مدیریتشان خوب است اما آنها یک کنترلگر مخفی درون دارند که میخواهد سلطه خودش را به دیگران اعمال کند. فرقی نمیکند یک پروژه گروهی باشد یا گردهمایی اجتماعی، آنها میخواهند رئیس باشند. حتی با اینکه بقیه هم به طور مساوی نقش ایفا کردهاند، آنها طوری رفتار میکنند که مدیریت اوضاع به نامشان تمام شود. وقتی دیگران آنها را پس میزنند و از رهبری آنها سرپیچی میکنند، آنها با خشم و عصبانیت واکنش نشان میدهند و این رفتار را یک چالش مستقیم برای حس خود-برتر بینیشان تلقی میکنند. آدمهایی که عقده خود-برتربینی دارند اغلب دیگران را وادار میکنند – البته خیلی نرم و لطیف – که کاری که دوست دارند را برایشان انجام دهند. آنها صرفاً رهبری کردن را نمیخواهند بلکه سلطهگری را میخواهند. آنها میخواهند کارها به شیوهای که آنها میخواهند انجام شود و اغلب خودشان را توانمندترین آدم اتاق میبینند.
3.دیگران را تحقیر میکنند تا احساس برتری کنند
این رفتار به شکلهایی مثل تصحیح کردن مداوم حرف دیگران، اظهارات یا رفتارهای تحقیرکننده بروز پیدا میکند که هدفاش از بین بردن اعتماد به نفس طرف مقابل است. مثلاً عقیده دیگری را وسط یک جمع گروهی نادیده میگیرند یا به ایرادات کوچک او به نحوی اشاره میکنند که حس بازخورد سازنده نمیدهد. تصمیمات دیگران را مسخره میکنند؛ که البته آنقدر ظریف رخ میدهد که ممکن است شوخی به نظر برسد. این رفتار سمی در ابتدای امر خیلی قابل تشخیص نیست.
4.تعریفهای دوپهلو میکند
این تعریفها و اظهارنظرها در سطح خیلی مؤدبانه و حتی چاپلوسانه هستند، اما کافی است که قدری عمیقتر شوید تا متوجه گزش خود-برتربینیشان بشوید. مثلا، شخصی ممکن است بگوید: «باهوشتر از چیزی هستی که به نظر میای!» یا «خیلی تحتتأثیر قرار گرفتم که خوب انجامش دادی، با توجه به جایی که ازش اومدی میگم!»
این نوع اظهارنظرها اغلب در لباس تعریف خودشان را نشان میدهند اما حقیقتاً روشی برای تحقیر دیگران با رعایت ادب هستند.
5.قوانین درباره آنها نیست
متوجه شدهاید بعضی آدمها طوری رفتار میکنند که انگار قوانین شامل حالشان نمیشوند؟ چه شکستن قوانین محیط کار یا هنجارهای اجتماعی باشد، این رفتار به ظرافت انجام میشود، اما نشانه واضحی است که این فرد باور دارد از بقیه سرتر و برتر است. آنها با بهانهتراشی رفتارهایشان را توجیه میکنند. مثلا میگویند: «خیلی سرم شلوغه!» یا «چندان اهمیتی نداره!»، انگار که زمان و موقعیت آنها باعث میشود تافته جدابافته باشند و استانداردها دربارهشان صدق نکند.
6.باورشان است که از همه بهتر کاری را انجام میدهند
این آخرین مورد است اما به اندازه بقیه یا بیشتر اهمیت دارد. این افراد در تشخیص ناتوانمندیهایشان هیچ مهارتی ندارند. این امر به اثر دانینگ-کروگر مرتبط است – یک سوگیری که بر اساس آن افرادی که در یک حوزه توانایی پایینی دارند، توانمندی و قابلیتشان را بیشتر از واقعیت تخمین میزنند. آنها به قدری برتریشان را باور کردهاند که نمیتوانند خطاها و نقصهایشان را ببینند. همین امر مانعی برای پیشرفتشان است.
فردی با این وضعیت از همه بدتر کاری را انجام میدهد اما همچنان باور دارد که از همه بهتر انجامش داده است. این افراد هر نوع بازخورد یا انتقادی را نادیده میگیرند و فکر میکنند خیلی به آنها ربطی ندارد چون در نظر خودشان همیشه حق با آنهاست.