چرا و چطور دست از اثبات حقانیت‌مان به دیگران برداریم؟ حتی اگر حق با ماست!

نیاز به اثبات حقانیت‌تان به دیگران را خیلی فوری تغییر دهید تا رشد کنید. یا همین‌حالا یا هیچ‌وقت!

شناسه خبر: ۴۲۲۸۹۳
چرا و چطور دست از اثبات حقانیت‌مان به دیگران برداریم؟ حتی اگر حق با ماست!

راهنماتو-ما در جریان رشدمان باور کرده‌ایم که فقط یک واقعیت، یک نسخه از آنچه واقعاً رخ داده وجود دارد درحالیکه، درواقع، 8.2میلیارد نسخه متفاوت از آنچه روی این سیاره به وقوع پیوسته وجود دارد.

به گزارش راهنماتو، هیچ‌کدام از این نسخه‌ها هیچ چالشی نخواهد برانگیخت مگرآنکه ما فکر کنیم نسخه ما از واقعیت، واقعی است. درواقع فکر کنیم، واقعیت ما، واقعیت همه است!

اغلب اوقات، مبارزه برای اثبات حقانیت، در بطن خود، مبارزه برای شنیده شدن، مورد احترام واقع شدن و معتبر دانسته شدن است.

اگر بتوانید اثبات کنید که حق با شماست، اینکه نسخه شما از واقعیت، عینِ حقیقت است، آن‌وقت احساس می‌کنید که شنیده‌ شده‌اید، درک شده‌اید و با شما به انصاف رفتار شده است. در کل حس می‌کنید که اهمیت دارید.

اما موضوع اینجاست که ما ممکن است درگیر یک مبارزه بی‌حاصل درباره اثبات حقانیت‌مان درباره کوچک‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین چیزها بشویم تا اثبات کنیم که از همه بهتر می‌دانیم و درست‌ترین پاسخ را داریم.

این یک داستان واقعی است:

پدری با آب‌وتاب دارد با فرزند 6ساله‌اش بحث می‌کند که اثبات کند فلان غله صبحانه اول با طعم بلوبری به بازار آمد یا با طعم توت‌فرنگی! این بحث تا جایی ادامه پیدا کرد که پسر 6ساله به خاطر اصرار بر اشتباهش که معتقد بود غله صبحانه اول طعم توت‌فرنگی داشته، ناامید و دلسرد و مغموم شد و پدر برنده شد!

درحقیقت، وقتی وارد بازی حق با من است می‌شوید، بیرون کشیدن خودتان از این حلقه بسیار دشوار می‌شود. درواقع حتی وقتی حس می‌کنیم که اشتباه کرده‌ایم و آنچه می‌گوییم عینِ مزخرف است، باز هم نمی‌توانیم از این چالش بیرون بکشیم!

بنابراین پرسش این است که از طریق چه استراتژی‌هایی باید این جنگ را رها کنیم و اصلاً برایمان مهم نباشد که حق با ماست یا دیگری دارد اشتباه می‌کند؟

گام اول

اولین کاری که باید بکنید آن است که یک نفس عمیق بکشید و بپذیرید که در بازی بی‌انتها و بدون برنده حق با من است، گیر افتاده‌اید. در آن لحظه نسبت به خودتان حس شفقت و دلسوزی داشته باشید و بپذیرید که در مکان دشواری قرار گرفته‌اید؛ اینکه حس می‌کنید مجبورید که حقانیت خودتان را اثبات کنید و برایتان موضوع اصلاً مهم نیست، بلکه صرفاً اثبات حقانیت‌تان مهم است. پس پذیرش سختی موقعیت‌تان، اضطراب  و احساس ناراحتی‌ای که همراه آن به وجود می‌آید، اولین گام است.

گام دوم

از خودتان بپرسید که اگر بخواهید در این سناریو برنده شوید و بدون هیچ تردید اثبات کنید که مثلاً غله صبحانه با طعم توت‌فرنگی به بازار آمد، چه احساسی پیدا می‌کردید؟ چه چیزی را درباره خودتان اثبات می‌کردید؟ چگونه احساس رهایی پیدا می‌کردید؟

آیا اگر اثبات نمی‌کردید، حس می‌کردید که معتبر دانسته نشده‌اید؟ حقیر شده‌اید یا به قدر کافی محترم دانسته نشده‌اید؟ دعوای اصلی سر چیست؟ این دعوا چه مخاطراتی دارد؟ احتمالاً چه چیز عمیق‌تری در درون‌تان هست که باعث شده فکر کنید اگر خودتان را اثبات نکنید، احساس منفی پیدا می‌کنید؟

باید خیلی عمیق‌ به این پرسش فکر کنید که چه می‌شود که احساس می‌کنید که در چنین موقعیت‌هایی نیاز دارید که حقانیت خودتان را عمیقاً اثبات کنید. چرا این موضوع حیاتی است؟

از این نبرد برای یک لحظه خارج شوید، دست‌تان را روی قلب‌تان بگذارید و یک نفس عمیق بکشید و نسبت به آن زخم یا تهدید اصلی، چیزی به وضوح دردناک که سال‌ها با آن‌ زندگی کرده‌اید و در این نقطه از زندگی‌تان حس می‌کنید به خطر افتاده است، شفقت و دلسوزی نشان دهید.

در آنِ واحد، مهم است که به خودتان یادآوری کنید که شخصی که دارید با او مبارزه می‌کنید احتمالاً واقعیتی کاملاً متفاوت با شما را زندگی کرده است و نمی‌تواند مثل شما فکر کند.

نسخه شما از حقانیت، قطعاً با نسخه دیگران متفاوت است. به خصوص تجربه‌های فردی هر کسی باعث می‌شود که حقیقت و نسخه او از آنچه حقیقتاً به وقوع پیوسته است، با نسخه شما متفاوت باشد.

و جالب است بدانید که نسخه هر دو نفر شما ممکن است درست باشد.

حقایق متفاوت می‌توانند با هم زندگی کنند و در آنِ واحد با هم حضور داشته باشند.

ببینید حتی اگر به وضوح غله صبحانه اولیه با رنگ قرمز توت‌فرنگی و نه رنگ آبی زغال‌اخته‌ای به بازار آمده باشد، موضوع این است که خاطره دیگری از این محصول – به هر دلیلی – با آنچه در ذهن شماست تفاوت دارد.

تکرار می‌کنیم، به هر دلیلی، دلایلی که با دلایل شما فرق دارند و اغلب هم نیازی نیست که بدانید چه دلایلی هستند.

گام سوم

از خوتان بپرسید که واقعاً در این مکان، اثبات حقانیت من اهمیتی دارد؟ حقیقت آن است که در بسیاری از موارد هیچ کدام از حقایق اهمیتی ندارند. هیچ کدام از مواردی که بر سر آن با دیگران مجادله می‌کنید در بلندمدت هیچ ارزشی ندارند.

آیا در 5سال آینده یا حتی 5دقیقه دیگر، این موضوع مهم است؟ گفته شده که اگر بتوانید همین حالا نبردتان را ترک کنید، به معنی واقعی کلمه نبردتان تمام می‌شود - آتش‌بس را بپذیرید تا رها شوید!

گام آخر

از خودتان بپرسید که آیا حاضرید بدون توجه به اینکه اثبات این موضوع تا چه اندازه برایتان موضوع مرگ و زندگی است، کاری متفاوت انجام دهید و نبرد برای اثبات حقانیت‌تان را کنار بگذارید؟

آیا مشتاق هستید تا کیستی و چگونگی بودن‌تان را تغییر دهید و رفتارتان را عوض کنید که در این مورد یعنی دست  از اثبات درستی و غلطی بردارید؟

آیا دوست دارید گذشته را هر طور که بود رها کنید و به این فکر کنید که اگر این نبرد همین حالا دود شود و تمام شود، یا اگر شما یک طرفه کنار بکشید، در لحظه چه دارید؟ آیا به قدر کافی شجاع هستید که یک نفس عمیق بکشید و به این فکر کنید که اگر نبردی در کار نبود، چه چیزهایی حقیقتاً در زمان حال وجود داشت؟

دلیلش این است که نهایتاً اگر در نبرد اثبات حقانیت‌تان شرکت نکنید و از اثبات درستی‌تان دست بردارید، پرسش به خودی خود از بین می‌رود. دیگر پرسشی برای بحث و جدل نمی‌ماند.

بنابراین عاقلانه و به نحوی رفتار کنید که بهترین و زیباترین لحظه برایتان خلق شود.

 

نظرات
پربازدیدترین خبرها