چرا شکستن قلب برای بعضی دردناک است و برای بعضی نه؟

کلان‌روایت چیست و چطور باعث می‌شود که ما هر بار در زندگی قلب‌مان بشکند؟ چطور از آن التیام پیدا کنیم؟

شناسه خبر: ۴۲۲۳۲۱
چرا شکستن قلب برای بعضی دردناک است و برای بعضی نه؟

راهنماتو-چرا بعضی‌ها به نظر می‌رسد که خیلی زود از پسِ جدایی‌ها بر می‌آیند اما بعضی دیگر سال‌ها در سوگ جدایی می‌مانند؟ چه چیزی باعث می‌شود که شکسته شدنِ قلب تا این حد برای بعضی دردناک‌تر باشد؟

به گزارش راهنماتو، جانی تامسون، فیلسوف، با نگاهی متفاوت به این پرسش پاسخ داده است. او می‌گوید:

«شکستن قلب دو مسئله دارد، نخست آنکه شکستن قلب برای همه یک‌شکل اتفاق نمیفتد. قلب شکسته، مثل عموزاده‌اش که احساس سوگواری است، می‌تواند به شکل‌های مختلف بروز پیدا کند.

ممکن است اشک ریختن و بستنی خوردن باشد، ممکن است مشت کوبیدن به دیوار باشد، عقب‌نشینی و افسردگی باشد یا سوء مصرف مواد مخدر باشد.

قلب شکسته فقط به یک طریق خودش را بروز نمی‌دهد. اما همین که انواع مختلفی قلب شکسته وجود دارد، خودش داستان را پیچیده‌تر می‌کند. درواقع، همانطور که انواعی از عشق وجود دارد، انواعی از قلب شکسته نیز وجود دارد.

زبان‌ها و فرهنگ‌های متفاوت به اشکال مختلفی عشق را اکتشاف و بروز می‌دهند اما یونانیان باستان یک واژه داشتند که شاید در این مطلب مرتبط باشد: آن‌ها می‌گفتند storgḗ که اغلب به «عشق والدین» ترجمه می‌شود؛ اما اگر بگوییم «عشقِ آشنا» معنا را بهتر می‌رسانیم.

شما زمانی عشق آشنا را نسبت به کسی احساس می‌کنید که حضور ممتد و دائمی در زندگی‌تان دارد. آن‌ها بخشی از هویت و کیستی شما در زندگی می‌شوند. آن‌ها نه تنها سالیان سال در کنار شما زیسته‌اند بلکه دیگر نمی‌توانید زندگی بدون آن‌ها را تصور کنید. بله، والدین و خواهر و برادرها اغلب چنین حسی به هم دارند اما در دوستی‌هایی که سالیان سال طول کشیده یا در ازدواج بلندمدت نیز این احساس وجود دارد.

عمیق‌ترین و طولانی‌ترین اشکال شکستگی قلب ناشی از همین حس عشق آشنا یا storge است. زنی که مجبور است بعد از 25سال زندگی مشترک که کاناپه خانه را با شوهرش سهیم بوده، حالا تنهایی روی کاناپه بنشیند، صرفاً دلتنگ همسر فوت‌شده‌اش نیست. او دلتنگ بخشی از زندگی خودش است.

شکستن قلبی که ناشی از «عشق آشناست»، نوعی سوگواری و فقدان است اما نه صرفاً برای شخص از دست رفته بلکه برای خودمان. وقتی شما شخصی که حضور مداوم در زندگی‌تان داشته را از دست می‌دهید، صرفاً با یک حفره در قلب‌تان تنها نمی‌مانید، شما حیرت‌زده می‌شوید. احساس بی‌ریشگی می‌کنید، انگار تار و پوت وجودتان از هم پاشیده است و به هیچ نقطه‌ای در جهان وصل نیستید.

گذشته‌تان رفته، چه چیزی مانده؟ با این اوصاف شکستن قلب فرایندی دردناک است که باید با آن کنار بیایید.

اما چرا بعضی‌ها بعد از یک دوستی چند ماهه یا یک آشنایی چند هفتگی‌ای نیز سوگوار می‌شوند؟ اینجا چه خبر است؟

در فلسفه، «روایت کلان»، نوعی سناریو است که تقریباً در همه رفتارها و نقش‌های اجتماعی ما همراهمان است. بنابراین، والد بودن شامل یک سناریوی خاص است – شما باید مثل یک والد عمل کنید، مثل یک والد حرف بزنید و حتی به شیوه‌ خاص والدانه احساس کنید.

یک دانشجو، یک پیشخدمت رستوران، یک سرباز، یک دوست و یک عاشق همگی می‌توانند تجسمی از این روایت‌ها باشند. فشاری کلان برای منطبق شدن با این کلان‌روایت‌ها وجود دارد و در مورد روابط نیز، یکی از اصلی‌ترین قوانین – درواقع اولین و مهم‌ترین قانون – آن است که قرار نیست به جدایی بینجامند.

درواقع تصور این است که اگر جدا شوید، بازنده‌اید. شما نه تنها نتوانستید رابطه‌تان را حفظ کنید بلکه نتوانستید از این سناریوی اجتماعی تبعیت کنید.

وقتی مشکل را از زاویه بالاتری نگاه می‌کنید، این مشکل چندبرابر می شود. زیرا یک کلان‌روایت دیگر هم وجود دارد که به ما می‌گوید اساساً کل زندگی‌مان را چطور باید سپری کنیم.

شما که دارید این مطلب را می‌خوانید، احتمالاً تا همین نقطه از زندگی‌تان برخی ایده‌ها و عقاید را درباره اینکه یک زندگی «خوب» و «پربار» چه شکلی است، درونی کرده‌اید. به عنوان یک نسل هزاره که در انگلستان بزرگ شده‌ام، این روایت شامل تحصیلات، شغل، ازدواج، بچه، خانه، بازنشستگی و مرگ است. این کلان‌روایت در بسیاری از کشورهای دنیا همین شکل را دارد.

بنابراین اگر کسی در رابطه‌اش شکست بخورد، نه تنها در سطح رابطه شکست خورده است، بلکه در زندگی هم شکست می‌خورد که یک روابط بسیار خشن و خودتنبیه‌گر است که اغلب تجربه شکستنِ قلب را معنی می‌کند.

شفای قلب شکسته

هر چقدر بیش‌تر بدانید و آگاه‌تر باشید، بهتر می‌توانید عمل کنید. اگر بتوانید علت شکسته شدنِ قلب‌تان را پیدا کنید، بهتر می‌توانید با آن کنار بیایید و التیام پیدا کنید. خب شاید اگر یک توصیه به قلب‌های شکسته‌تان داشته باشیم این است که شما می‌توانید در هر برهه از این شکستگی قلب التیام پیدا کنید.

همچنان یک آینده در پیش روی شما وجود دارد، راهی برای رفتن هست و نسخه‌ای از شما وجود دارد که از این مشکل زنده بیرون خواهد آمد.

ظرف یک ماه یا یک‌سال یا قدری بیش‌تر، این شکستگی، شما را دچار دگرگونی خواهد کرد و نسخه‌ای از شما بیرون خواهد آمد که قابل مقایسه با گذشته‌تان نیست. آن زنی که تنها روی کاناپه می‌نشیند، یاد می‌گیرد که بدون شوهرش زندگی کند. این زندگی متفاوت است اما ادامه خواهد یافت.

حتی اگر 100بار در عشق شکست بخورید و دلتان بشکند، باز هم به عشق ورزیدن ادامه می‌دهید تا آن شخص درست پیدا شود. شاید هم اصلاً شخص درست را پیدا نکنید. حتی این هم ایرادی ندارد. زیرا آنطور که هستی‌گرایان فرانسوی معتقد بودند، کلان‌روایت توس شما نوشته نشده است، کلایت روایت به شما تحمیل شده است.

اگر داستان زنگی شما به شکل متفاوتی تعریف می‌شود، بگذارید بشود. این اصلاً شکست نیست. این زندگی، زندگی شکست‌خورده نیست. این سبکی بوده که شما زندگی کرده‌اید و در پایان این زندگی همه فقط همین را خواهند گفت.  

 

نظرات
پربازدیدترین خبرها