راهنماتو-حتماً شما هم در این موقعیتها بودهاید که دلتان خواسته بدانید طرف مقابلتان به چه فکر میکند و چه انگیزههایی دارد. فرقی نمیکند که چه نسبتی با این فرد داشتید؛ شاید همکارتان بوده، یا کسی که به او علاقه پنهانی داشتید یا صرفاً دوستی قدیمی که مدتهاست هیچ خبری از شما نمیگیرد.
به گزارش راهنماتو، ممکن است که ما قدرتهای تلیپاتی یا توانایی خواندن ذهن افراد را نداشته باشیم اما میتوانیم از طریق حساب باز کردن روی مواردی مثل زبان بدن، سرنخهای غیرکلامی و اینکه چطور حرفها را بیان میکنند، نه اینکه صرفاً چه چیزی میگویند، آنها را بخوانیم.
این توصیهها صد در صد علمی نیستند و آدمها هم با هم فرق دارند، اما اگر میخواهید بدانید چطور میتوانید آدمها را مثل یک کتاب بخوانید، این توصیهها میتوانند نقطه شروع خوبی باشند.
روانشناسی خوانش آدمها
اول بیایید ببینیم منظور از خواندن آدمها چیست؟ خوانش آدمها، یعنی توانایی درک بهتر آدمها از طریق سرنخهای غیرکلامی، ارتباطات و رفتار آنها. درواقع شما صرفاً به آنچه میگویند گوش نمیدهید بلکه به از طریق زبان بدن، لحن کلام و حالات چهرهشان به کیستیشان توجه میکنید.
آلبرت محرابیان در سال 1981 بیان کرد که وقتی میخواهیم بدانیم چه قدر دوست داشته میشویم، حالات چهره 55درصد از این اطلاعات را به ما میدهند و این درحالیست که لحن کلام افراد 38درصد و واژگانشان صرفاً 7درصد به ما در فهم این مطلب کمک میکند. این امر نشان میدهد که آنچه آدمها میگویند صرفاً اهمیت ندارد. باید ببینید که زبان بدن و لحن کلامشان به شما چه میگوید.
کارول ریلتون، کارشناس و متخصص زبان بدن میگوید:
«آنطور که جوامع بیشتر از قبل به سمت تصویری شدن حرکت میکنند و دنیا را ویدیوهای سریع و کنفرانسهاس تلفنی و تبلیغات بصری پر کرده است، زبان بدن بیش از پیش اهمیت پیدا میکند. این تکنولوژی جدید تصمیمگیری ما درباره دیگران را سرعت میبخشد.»
درحقیقت، ما اغلب در همان چند ثانیه اول ملاقات با آدمها درباره آنها تصمیمگیری میکنیم اما تغییر فکرمان نسبت به آنها مدت زمان بیشتری طول میکشد. بنابراین همچنان نخستین برخورد ما آدمها حائز اهمیت است.
مولفههای ضروری برای خوانش آدمها
اینبال هانیگمان، کارشناس زبان بدن، میگوید: «وقتی از خوانش آدمها حرف میزنیم باید به ابتداییترین چیزها مثل حالات چهره، حالت بدن و حرکتشان توجه کنیم. حالات چهره ممکن است شاد، غمگین یا پرتنش باشد. حالت فیزیکی بدن میتواند با اعتمادبهنفس یا عصبی باشد. حرکت بدن میتواند خونسرد، محکم یا پر استرس و پرجنبوجوش باشد. ترکیبی از همه این موارد نخستین سرنخها درباره شخص را به ما میدهد. اما فقط این موارد اهمیت ندارند.»
الکساندر استراتینر، دکترای روانشناسی، میگوید: «زبان بدن میتواند ابعادی از احساسات شخص را بیان کند، اینکه به چه چیزی ممکن است فکر کنند و اغلب هم چیزهایی فراتر از واژگانی که میگویند را به ما نشان میدهد.»
تراز مبنا ایجاد کنید
وقتی دارید آدمها را میخوانید، یادتان باشد که با آدمها طرف هستید. هر فردی متفاوت است و هر فردی الگوی متفاوت رفتاری دارد. یک تراز مبنا برای رفتار طبیعی آدمها تعیین کنید. اگر اغلب دستهایشان را روی سینهشان قفل میکنند، اگر اغلب به زمین نگاه میکنند، اگر اغلب سرشان را میخارانند، نباید این موارد را مثابه سرنخ در نظر بگیرید زیرا نشانههای طبیعی رفتارهای آنها هستند.
اگر این موارد را شناسایی کردید، آنوقت به انحراف از این رفتارهای طبیعی در مورد آنها بپردازید. آیا متوجه شدهاید که آنها اغلب وقتی عصبی میشوند کار خاصی انجام میشوند؟ یا اغلب در بعضی بحثها زبان بدنشان به شکل خاصی تغییر میکند؟ این موارد چه اطلاعاتی درباره آنها به شما میدهند؟
به دنبال انسجام زبان بدن افراد باشید
هانیگمان میگوید: «زبان بدن منسجم بین حالات چهره، نحوه قرارگیری بدن و حرکت انسجام نشان میدهد. چهره هیجانزده، حالات بدن هیجانزده و حرکات پرهیجان، وقتی همگی با هم تجمیع میشوند، اطلاعات خوبی به شما میدهند. در عوض زبان بدن غیرمنسجم، مثل وقتیکه لبخند فرد به اخم تغییر مییابد یا دستانی که ناگهان به دو طرف آویزان میشوند، نشان میدهد که فرد تلاش میکند احساس واقعیاش را پنهان کند.»
به حالت بدن آدمها توجه کنید
استراتینر، توجه به حالت و طرز قرارگیری بدن آدمها را، نقطه شروع خوبی میداند. او توضیح میدهد: «فردی که صاف، با سینه گشاده و شانههای رو به عقب میایستد، با اعتماد به نفس و راحت دیده میشود. درعوض، شانههای قوز کرده یا حالت بدن خمیده میتواند نشاندهنده احساس ناامنی، تدافعی بودن یا خستگی باشد.»
به دنبال رفتار آینهای باشید
ما اغلب رفتار دیگران را مثل آینه بازتاب میدهیم. ما سلولهای عصبیای به نام سلولهای آینهای در مغزمان داریم که وقتی شخصی رفتار ما را انعکاس میدهد یا وقتیکه خودمان رفتار شخص دیگری را بازتاب میدهیم، شروع به شلیک کردن میکنند. وقتیکه شخصی که داریم با او صحبت میکنیم، لبخند میزند، ماهیچههای لبخند روی صورت خودمان هم فعال میشود. بنابراین، اگر کسی رفتار ما را بازتاب نداد و رفتار مشابه ما نشان نداد، این امر نشاندهنده آن است که یا ما را دوست ندارد یا اینکه به دلیلی دوست ندارد در کنار ما باشد.»
به انتخاب واژگانشان توجه کنید
استراتینر میگوید: «برخی واژگان از سمت آدمها میتواند سرنخی باشد که احساس واقعی و ارزشهایی که آنها بدان باور دارند را فاش کند. مثلاً استفاده مکرر از «من»، میتواند بازتابدهنده تمرکز بر خود یا مالکیت بر زاویه نگاه خودش باشد؛ درحالیکه وقتی از «ما» استفاده میکند، یعنی ذهنیت جمعگرا یا تیمی دارد.»
به نفس کشیدنشان توجه کنید
ریلتون میگوید: «وقتی هیجانزده هستیم، سرعت تنفسمان تسریع میشود و وقتیکه در آرامش هستیم، سرعت آن کند میشود. آدمهایی که همیشه هیجانزده هستند، اغلب شانههای بالاافتاده نیز دارند که میتواند نشاندهنده استرس یا برونگرایی افراطی آنها باشد.»
غلطهای شایع در هنگام خوانش آدمها
هانیگمان میگوید: «اشتباهات رایج در هنگام خوانش آدمها یا پی بردن به نیتهای حقیق آنها، زمانی رخ میدهد که ما روی یک ویژگی واحد از زبان بدن آنها یا یکی از حالات چهره آنها تمرکز میکنیم، نه روی کل شخصیت آنها به عنوان یک فرد کامل.»
«بسیاری از آدمها ممکن است فقط به یک سرنخ اکتفا کنند و همه احساسات فرد را با همان یک سرنخ بخواهند توضیح دهند که میتواند در نحوه خوانش ما از اشخاص ایراد ایجاد کند.»
وقتی میخواهید آدمها را بخوانید باید یادتان باشد که زبان بدن، یک زبان به معنای واقعی کلمه نیست. بسیاری از سرنخهای غیرکلامی، آنطور که کلمات معنای مشخص دارند، معنای قطعی ندارند.
یک حالت بدن خاص یا نحوه قرارگیری بدن، همیشه یک معنای مشابه ندارد. بنابراین فراموش نکنید که باید افراد را در یک بافتار وسیعتر مطالعه کنید. حالت بدن آنها را با واژگانی که استفاده میکنند و حالات چهرهشان انطباق دهید تا بتوانید به بهترین نحو او را بخوانید. مثلاً اگر شخصی خمیازه میکشد، ممکن است حقیقتاً خسته باشد. اگر شخصی با پایش ضرب میگیرد، ممکن است عصبی باشد. اما اگر ضرب گرفتن با پا با سایر سرنخهای مربوط به شخص عصبی همراه نباشد، ممکن است معنای دیگری داشته باشد.
استراتینر میگوید: «درحالیکه حالات چهره برای پی بردن به احساسات افراد ضرورت دارد، میتواند ظریف، ابهامآمیز و متأثر از سایر عواملی مثل خستگی، معذببودن، تمرکز و تفاوتهای فردی و فرهنگی باشد.» همین امر در مورد حالات چهره نیز صدق میکند. در یک فرهنگ خاص، حالت چهره یک معنا دارد اما در فرهنگ دیگر معنای دیگری دارد.
همچنین یادتان باشد که بعضیها ممکن است در صورتیکه احساس کنند تحت بازجویی هستند یا در دردسر افتادهاند، عصبی شوند؛ بنابراین این عصبی بودن را با چیز دیگری اشتباه نگیرید. یا فردی ممکن است مشکوک به نظر برسد، اما صرفاً عصبی است. یا شخصی ممکن است به دلایل فرهنگی ارتباط چشمی برقرار نکند یا فقط خجالتی باشد.
استراتینر میگوید همه به یک شکل رفتار نمیکنند. «افراد ممکن است ویژگیهای شخصیتی منحصربهفرد و زمینههای فرهنگی متفاوت داشته باشند که این موارد روی مکانیسمهای حل مسئله آنها اثر میگذارد.»
مثلاً اشخاص ساکت و مهجور ممکن است مضطرب نباشند، فقط درونگرا هستند. فرضیهسازی بر اساس هنجارهای رفتاری خودمان میتواند ما را دچار خطای خوانش کند.»
نکات عملی برای ارتقاء توانایی خوانش آدمها
اگر میخواهید در خواندن آدمها مهارت پیدا کنید، موارد زیر را تمرین کنید:
به چشمهای آدمها نگاه کنید: چشمها خیلی چیزها را افشا میکنند. ابروهای بالاانداخته میتواند نشان دهد که شخصی علاقهمند است، درحالیکه چشمهای تنگشده نشاندهنده ظن و تردید است. اگر شخصی مدام به اطراف چشم میچرخاند، میتواند نشاندهنده مضطرب بودنش باشد یا ارتباط چشمی زیاد، میتواند نشاندهنده علاقه و اعتماد به نفس باشد.
چشمزدن یا پلکزدن را سختتر میتوان معنی کرد اما تغییر الگوی پلکزدن میتواند سرنخهای بهتری از اشخاص به ما بدهد.
مهارتهای شنیداریتان را تقویت کنید: استراتینر میگوید: «برای آنکه بهتر با شخصی ارتباط برقرار کنید، ضروری است که به خوب و با دقت هم به محتوای واژگان و هم به نحوه بیان آنها گوش بدهید.» سرنخهای مهم درباره احساسات واقعی، نیتها و خلق افراد ممکن است در درون واژگان نباشد، بلکه در لحن، سرعت بیان کلمات و حالات ظریف عاطفیشان باشد.»
به دنبال شناسایی فقدان انسجام باشید: وقتی با شخصی صحبت میکنید، به دنبال هر نوع عدم انطباقی با رفتارهای قبلی خودش باشید. به زبان بدنش توجه کنید و ببینید چه چیزهایی ارزش توجه شما را دارند.
تمرین کنید: نهایتاً روی نزدیکترین آدمهای زندگیتان تمرین کنید. روی آدمهایی که هماکنون میشناسید کار کنید و ببینید که زبان بدن، لحن و حالات چهرهشان در هنگام راست گفتن و دروغ گفتن چه تغییراتی میکند. هر چه بیشتر تلاش کنید، بهتر میشود.»
سخن آخر
میتوان در خواندن آدمها مهارت پیدا کرد اما هرگز نمیتوان در آن به درجه عالی رسید. ما با انسان طرفیم و متغیرهای زیادی در این مورد نقش ایفا میکنند. ممکن است شخصی صرفاً روز بدی داشته است یا شاید ظریفترین نکاتی وجود دارند که شما اصلاً در مورد یک فرد متوجهاش نشدهاید.