فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
خنک نسیم معنبر شمامهای دلخواه
که در هوای تو برخاست بامداد پگاه
دلیل راه شوای طایر خجسته لقا
که دیده آب شد از شوق خاک آن درگاه
به یاد شخص نزارم که غرق خون دل است
هلال را ز کنار افق کنید نگاه
منم که بی تو نفس میکشم زهی خجلت
مگر تو عفو کنی ور نه چیست عذر گناه
ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر
سپیده دم که صبا چاک زد شعار سیاه
به عشق روی تو روزی که از جهان بروم
ز تربتم بدمد سرخ گل به جای گیاه
مده به خاطر نازک ملالت از من زود
که حافظ تو خود این لحظه گفت بسم الله
شرح لغت: معنبر شمامه: عنبرین بوی/خجسته لقا: فرخنده دیدار/نزار: به کسر اول لاغر و ضعیف
تفسیر عرفانی:
چه خوب است نسیم دلپذیری که به هنگام دوست داشتن تو وزید! مقصود او از این شعر این است که رهروان راه دوست در وادی عشق پیوسته در غم و اندوه به سر میبرند و هدایتگری را میطلبند تا هر زمان که معشوق خواستارشان باشد، فانی گردند و با هادی عشق، به آستانش راه یابند و به لقایش نایل گردند.
تعبیر غزل:
به تازگی صفت مثبتی کسب نموده ای، باید قدر این لحظات را بدانی که آب رفته، به جوی باز نمیگردد و دوستیها هرگز فنا نمیپذیرند.