مروا گرفتن یا همان فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من
ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من
روی رنگین را به هر کس مینماید همچو گل
ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من
چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین
گفت میخواهی مگر تا جوی خون راند ز من
او به خونم تشنه و من بر لبش تا، چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست
بس حکایتهای شیرین باز میماند ز من
گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود
ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
کو به چیزی مختصر، چون باز میماند ز من
صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم
شرح لغت: روی نگین: چهره نگارین زیبا /چیزی مختصر: چیزی اندک به استعاره مراد دهان تنگ یار
تفسیر عرفانی:
چون خاک درگاهش گردم، از من دور میشود و اگر بگویم از ظلم و ستم نمودن به من روی گردان، روی از من میتابد. مقصود او از این شعر این است که دوستداران یار به یک اشارهی دوست در مقابلش جان میدهند تا به وصالش نایل گردند، حال آنکه دوست وصال را به سرعت محققشان نمیسازد و پس از مدت مدیدی، لقایش را نصیب حال آنان میسازد تا در یک آن، همه عاشقان درگاهش به لقای او راه یابند.
تعبیر غزل:
تکیه کردن بر کارهای دنیا و داشتن آرزوهای دور و دراز کاری عبث و بیهوده است. پس بهتر است که خاطر خود را از این افکار پاک کنی و به دنیا و هر چه در آن است، دلبستگی پیدا نکنی؛ چراکه دل بستن به یک چیز ناپایدار و سست در شأن و منزلت انسان واقعی نیست.