فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
باز پرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و میجمله مهیاست، ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
شرح لغت: عیار: به فتح اول و تشدید دوم چابک و چالاک/ بشارت: خبر شادی بخش، مژده /مهنا: به ضم اول و فتح دوم و تشدید سوم گوارا گردانیده و خوش
تفسیر عرفانی:
هر شخص در پی یافتن معشوق حقیقی ست، حال آنکه همه آنچه در طبیعت موجود است، نشانهای از وجود اوست که با تامل در آن، شخص به سوی حضرت دوست سوق مییابد. در ادامه نیز، لازم به ذکر است که برای لقای حضرت دوست، سختیهای زیادی دامنگیر شخص میگردد، اما طالب حقیقی که فقط به لقای او میاندیشد، از صمیم جان از سختیها گذر میکند؛ چرا که میداند به دنبال هر غمی، شادی ست.
تعبیر غزل:
کسان بسیاری رقیب تو هستند، اما امید به وصال بسیار قوی ست و قرعهی کار به نام تو زده شده است. در انتظار آن روز، دعا و نیایش را از یاد مبر.