فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
حُسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد
اندر سرِ ما خیالِ عشقت
هر روز که باد در فزون باد
هر سرو که در چمن درآید
در خدمتِ قامتت نگون باد
چشمی که نه فتنهٔ تو باشد.
چون گوهرِ اشک غرقِ خون باد
چشمِ تو ز بهرِ دلربایی
در کردنِ سحر ذوفنون باد
هر جا که دلیست در غمِ تو
بی صبر و قرار و بی سکون باد
قَدِّ همه دلبرانِ عالم
پیشِ الفِ قَدَت چو نون باد
هر دل که ز عشقِ توست خالی
از حلقهٔ وصلِ تو برون باد
لعلِ تو که هست جانِ حافظ
دور از لبِ مردمانِ دون باد
شرح لغت: ذوفنون: صاحب فنها و شیوهها و فریب ها/ دون: فرومایه
تفسیر عرفانی:
هر رهرویی هرچه بیشتر معشوق خود رو بشناسد، عشق به معشوق بیشتر در وجودش شعله میکشد، ولی اگر هیچ درد عشقی در سینهاش نباشد شامل وارستگان درگاه معشوق نمیشود و نمیتواند به وصال او دست یابد.
تعبیر غزل:
دنیا زودگذر است و خداوند مالک همه جیز. اگر نعمتی در اختیار داریم همه از خداوند است و دبر یا زود این نعمت از ما گرفته میشود، پس وقتی بخشی از این نعمت را از دست دادی غمگین نباش و به خدا توکل کن.