فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
که دایم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر میطلب که مخموری
شرح لغت: عقیله: به فتح اول و کسر دوم گرامی از هر چیزی / نام و ننگ: شهرت و نام جویی
تفسیر عرفانی:
ای آن که همواره فریفتهی خود هستی! اگر بویی از عشق نبرده باشی، عذرت خواسته است. در مفهوم این شعر میتوان گفت، عشق به ذات دوست راهگشاست، چرا که به واسطهی راه یافتن در آن، راه حقیقت بر کسی بسته نخواهد ماند و اینچنین همگان میتوانند از محضر دوست بهره گیرند و در پرتو عنایت او آرام و قرار داشته باشند.
تعبیر غزل:
سعی کن که قلبت، چون آینه بدرخشد و از هر اخلاق ناخوشایندی دوری کن. |آن که تو را خواسته، به دور از هر نوع بدی وزشتی میبیندت. پس آن گونه باش که او درک کرده.