زیباترین اشعار فارسی؛ غزلی که نزدیک بود باعث اعدام حافظ شود!

شاید برایتان جالب باشد که بدانید حافظ فاصله چندانی با مجازات مرگ نداشت و زمانی که در شرف حکم الحاد بود، با حیله رندانه‌ای از مهلکه در رفت.

شناسه خبر: ۴۴۴۴۴۳
زیباترین اشعار فارسی؛ غزلی که نزدیک بود باعث اعدام حافظ شود!

راهنماتو- حافظ به سبب چندبعدی بودن اشعارش و همچنین لحن سروده‌هایش که گه‌گاه به کفرگویی نزدیک می‌شد، همیشه از سوی بعضی چهره‌های دینی زمانه‌اش در مظان اتهام بود. در نهایت این اتهامات برای او دردسر ساز شد و او را تا نزدیکی‌ مجازات مرگ نیز برد.

به گزارش راهنماتو، شاید معروف‌ترین داستانی که در مورد اتهام الحاد به عارفان شنیده‌اید، داستان منمصور حلاج باشد. اما منصور حلاج تنها کسی نبود که با اتهاماتی از این دست رو به رو بود. بسیاری از دیگر عرفای ایرانی نیز با چنین مسئله‌ای دست و پنجه نرم کرده‌اند که ما در این مقاله فرهنگی هنری به روایتی از حافظ خواهیم پرداخت.

غزلی که نزدیک بود باعث اعدام حافظ شود

همه چیز از یک بیت ساده شروع می‌شود:

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پس امروز بود فردایی

در کتاب «تاریخ عصر حافظ»، دکتر قاسم غنی روایتی را از نوشته‌ای از میرصاحب حبیب‌السیر روایت می‌کند که روزی شاه شجاع به اعتراض حافظ را مورد خطاب قرار می‌دهد و به او اعتراض می‌کند که چرا هیچکدام از غزلیات تو از ابتدا تا انتها به یک منوال نیستند و مثلا سه چهار بیت در وصف شراب و چند بیت در وصف زهد و چند بیت در وصف معشوق است؟ مگر نه این که این گسستگی از بلاغت دور است؟ حافظ ضمن عرض ارادت به شاه شجاع به او پاسخ می‌دهد که اگر چه که کلام شما صحیح است، اما بسیارند شاعرانی که شعرشان همانطور است که شما می‌خواهید اما با وجود این، اشعار آن‌ها در حالی از دروازه‌های شیراز بیرون نمی‌رود که شعر من عالم‌گیر شده و در سراسر عالم منتشر شده است.

شاه شجاع از جواب حافظ دلخور می‌شود و از او کینه به دل می‌گیرد. در ادامه برای آن که حافظ را اذیت کند به او می‌گوید که تو جدیدا غزلی نوشته‌ای که مقطع (بیت آخر) آن کفرآمیز است و نشان می‌دهد که تو معاد ایمان نداری و مجازات این کفرگویی‌ها مرگ است. در نهایت بیتی را که گفتیم ذکر می‌کند.

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پس امروز بود فردایی

در ادامه شاه شجاع حافظ را تهدید می‌کند که فقیهان قصد جان تو را کرده‌اند و بهتر است به فکر جان خود باشی. حافظ با شنیدن این تهدید مضطرب شده و در صدد چاره‌جویی بر می‌خیزد. این مسئله باعث می‌شود که حافظ نزد شیخ زین‌الدین ابوبکر رفته و از او چاره‌ کار را بخواهد. شیخ زین‌الدین ابوبکر به حافظ پیشنهاد می‌دهد که برای فرار از اتهام الحاد، بیت دیگری پیش از بیت مقطع بیاور و چنان وانمود کن که این مسئله را از زبان دیگری مطرح کرده‌ای؛ چرا که مطابق شرع، نقل کفر، کفر محسوب نمی‌شود. حافظ همین کار را کرده و بیتی به بیت مقطع اضافه می‌کند که:

«این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت

بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی»

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پس امروز بود فردایی

به این شکل حافظ از حکم الحاد و مجازات مرگ می‌گریزد. در ادامه این غزل زیبا را بخوانید.

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی

خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی

دل که آیینه شاهیست غباری دارد

از خدا می‌طلبم صحبت روشن رایی

کرده‌ام توبه به دست صنم باده فروش

که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی

نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج

نروند اهل نظر از پی نابینایی

شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر

در کنارم بنشانند سهی بالایی

کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست

گشت هر گوشه چشم از غم دل دریایی

سخن غیر مگو با من معشوقه پرست

کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی

این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت

بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد

آه اگر از پی امروز بود فردایی

نظرات
پربازدیدترین خبرها