زیباترین اشعار فارسی؛ شعر خواب هوشنگ ابتهاج زیر سایه غزلی از حافظ

چگونه سایه، با بهره‌گیری از لحن، مضمون و موسیقی حافظ، صدای غزل را در زبان شعر نو بازآفرینی می‌کند؟ بخوانیم این دو شعر ناب را.

شناسه خبر: ۴۴۷۷۱۹
زیباترین اشعار فارسی؛ شعر خواب هوشنگ ابتهاج زیر سایه غزلی از حافظ

راهنماتو- هوشنگ ابتهاج، از جمله شاعرانی‌ست که توانست پلی میان سنت و نوگرایی بسازد. شعر او، با ریشه در حافظ، اما بی‌هیچ تقلیدی، روحی تازه به غزل و شعر نو بخشید.

به گزارش راهنماتو، گاهی صدای شاعری از دل قرن‌ها عبور می‌کند و در گوش شاعر دیگری در زمانه‌ای نو، زنگ می‌زند. حافظ، این نغمه‌سرای جاودانه، در جان و زبان هوشنگ ابتهاج دوباره متولد می‌شود؛ نه در لباس کهنه، بلکه با صدایی نو، واژگانی دیگر، اما همان شعله آشنا. وقتی سایه می‌نویسد «با گریه پا شدم»، ما نه‌فقط بیداری از خوابی عاشقانه را می‌خوانیم، بلکه بیداری حافظ در جان شعر نو را حس می‌کنیم.

بیشتر بخوانید: برترین انیمه‌های پلیسی دنیا؛ رتبه‌بندی براساس میزان هیجانی بودن

بیشتر بخوانید: شعردرمانی؛ مدارا با ناکامی‌های زندگی در شعر کارگاه حریر پروین اعتصامی

بیشتر بخوانید: شعردرمانی؛ پذیرش حقیقت زندگی در شعر پیپ‌های بی‌توتون حسین پناهی

شعر «خواب» از هوشنگ ابتهاج

با گریه می‌نویسم
از خواب
با گریه پا شدم.
دستم هنوز
در گردنِ بلندِ تو آویخته‌ست،
و عطرِ گیسوانِ
سیاهِ تو
با لبم
آمیخته‌ست.
دیدار شد میسر
و با گریه پا شدم.

غزل شماره 362 حافظ

دیدار شد مُیَسَّر و بوس و کنار هم

از بَخت شُکر دارم و از روزگار هم

 

زاهد برو که طالع اگر طالعِ من است

جامم به دست باشد و زلفِ نگار هم

 

ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم

لعلِ بُتان خوش است و مِیِ خوشگوار هم

 

ای دل بشارتی دَهَمَت محتسب نماند

و از مِی جهان پُر است و بُتِ میگسار هم

 

خاطر به دستِ تفرقه دادن نه زیرکیست

مجموعه‌ای بخواه و صُراحی بیار هم

 

بر خاکیانِ عشق فشان جرعهٔ لبش

تا خاک لعل‌گون شود و مُشکبار هم

 

آن شد که چشمِ بد نگران بودی از کمین

خصم از میان بِرَفت و سرشک از کنار هم

 

چون کائنات جمله به بویِ تو زنده‌اند

ای آفتاب سایه ز ما برمدار هم

 

چون آب روی لاله و گل، فیضِ حُسنِ توست

ای ابرِ لطف بر منِ خاکی بِبار هم

 

حافظ اسیرِ زلفِ تو شد از خدا بترس

و از اِنتِصافِ آصفِ جم اقتدار هم

 

بُرهان مُلک و دین که ز دستِ وزارتش

ایام کانْ یمین شد و دریا یسار هم

 

بر یادِ رایِ انورِ او آسمان به صبح

جان می‌کُنَد فدا و کواکب نثار هم

 

گویِ زمین ربودهٔ چوگانِ عدلِ اوست

وین برکشیده گنبدِ نیلی حصار هم

 

عزمِ سَبُک عِنان تو در جنبش آورد

این پایدار مرکز عالی مدار هم

 

تا از نتیجه فلک و طور دور اوست

تبدیل ماه و سال و خزان و بهار هم

 

خالی مباد کاخِ جلالش ز سروران

و از ساقیانِ سَرو قَدِ گُلعِذار هم

حافظ در زبانِ نوِ ابتهاج

هوشنگ ابتهاج از معدود شاعرانی‌ست که نه‌تنها حافظ را می‌خواند، بلکه با او زندگی می‌کند. در شعر نو سایه، به‌ویژه نمونه‌ای مانند «با گریه می‌نویسم»، نشانه‌های پررنگی از تاثیر حافظ دیده می‌شود. مضمون دیدار، بخت و سرنوشت، و پیوند عاطفی با معشوق – که در غزل حافظ جایگاه محوری دارد – در شعر نو ابتهاج نیز با بیانی حسی‌تر و شخصی‌تر بازتاب یافته است. آنجا که حافظ می‌گوید: «دیدار شد میسر و بوس و کنار هم»، سایه از خوابی می‌گوید که در آن دستش هنوز در گردن بلند معشوق آویخته است، و عطر گیسوان با لبش آمیخته. این ادامه همان تجربه عاشقانه‌ است، با زبانی تازه.

ابتهاج نه تنها در مضمون، بلکه در لحن، واژگان و موسیقی درونی نیز از حافظ وام می‌گیرد، اما نه به قصد تکرار. او حافظ را در جان خود حل کرده و آن صدای کهن را به زبان زمانه‌اش رسانده است. اگر حافظ از لعل‌لب و می خوشگوار می‌گوید، سایه از عطر گیسو و بیداری عاشقانه‌ای که از اشک لبریز است سخن می‌گوید. این همان پلی‌ست که سایه میان سنت و نوآوری ساخته: بازآفرینی روح غزل، نه در قالب کهن، بلکه در تجربه‌ای امروزی، زنده، و بی‌واسطه.

نظرات
پربازدیدترین خبرها