
راهنماتو- شعر «روز مبادا» از قیصر امینپور، آینهای از تعلیق همیشگی زندگی است؛ لحظاتی که احساسات، تصمیمها و حرفهای نگفته، در انتظار روزی میمانند که شاید هیچگاه نیاید؛ یا بدتر، همین امروز باشد و ما آن را نبینیم.
به گزارش راهنماتو، قیصر امینپور، با زبانی ساده و احساسی ژرف، در شعری کوتاه اما عمیق، به ریشههای پنهان تعویق احساسات و واگذاری عواطف به آیندهای نامعلوم میپردازد. این شعر، گرچه در فرم، نرم و نجیب است، اما در معنا، تلنگریست به روح انسان معاصر؛ انسانی که مدام زندگی را به تعویق میاندازد، در حالی که زندگی در حال گذر است.
بیشتر بخوانید: شعردرمانی؛ شعری از مهدی اخوان ثالث برای زروان/ ایزدی از آیین زردشت
بیشتر بخوانید: ۵ بنای تاریخی ایران به رنگ صورتی که فقط در این شهر میتوان دید!
بیشتر بخوانید: ۵ روستای فرانسوی ایران برای سفر در خرداد ماه
شعر «روز مبادا» از قیصر امینپور
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا
باشد!
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
هر روز بی تو
روز مبادا است!
لحظههای از دسترفته در شعر قیصر امینپور
در این شعر، امینپور با مهارتی شاعرانه، نشان میدهد چگونه «روز مبادا» که قرار است فرصتی برای ابراز حرفهای نگفته، لبخندهای ذخیرهشده و عواطف سرکوبشده باشد، هرگز در هیچ تقویمی ثبت نشده است. او تلویحاً نقدی عمیق بر ذهنیت انسان امروز وارد میکند؛ انسانی که تمام تصمیمهای مهم و حرفهای صادقانهاش را برای فردایی نگه میدارد که شاید اصلاً وجود نداشته باشد. در این تأمل شاعرانه، «نبودن تو» نهفقط غیبت یک معشوق، که نمادی از غیبت معنا، حضور، و لحظه زیستن است. شاعر با بازگویی تکرارشوندهی جمله «وقتی تو نیستی…»، تأکیدی بر این دارد که نبودِ معنا، تمام هستی ما را در تعلیقی پوچ و بیسرانجام فرو میبرد. در نهایت، او با تردستی، روز مبادا را از آیندهای خیالی بیرون میکشد و در دل همین «امروز» جا میدهد؛ روزی که آنقدر در انتظارش بودهایم که از برابر چشمانمان گذشته و آن را نشناختهایم. این شعر دعوتیست به بیداری؛ به زیستن آنچه که هست، پیش از آنکه چیزی باقی نماند برای گفتن، برای بودن، برای دوست داشتن.