
راهنماتو- وقتی پیامآوری از سرزمین نور، پادشاهی را به آیینی تازه فرامیخواند، این لحظه آغازگر فصلی تازه در تاریخ کهن ایران میشود. روایت ایمان آوردن گشتاسب، شاه کیانی، به زرتشت، پیامبر دین بهی، در آثار کهنی چون «یادگار زریران» و «گشتاسبنامه»، تصویری از انتخاب، پایداری و دگرگونی بنیادین را در پیش چشم مخاطب مینهد؛ روایتی که هم رنگ حماسه دارد و هم طنین ایمان.
به گزارش راهنماتو، ادبیات حماسی ایران، بستری سترگ برای روایت فداکاریها، باورها و پایداریهای ملت کهن ماست. در میان این آثار درخشان، دو متن کهن با بنمایههای دینی و اعتقادی نقش پررنگی در بازتاب ایمان و پایمردی ایرانیان ایفا کردهاند: یادگار زریران و گشتاسبنامه.
هر دو اثر، تصویری از تقابل نور و ظلمت، و روایتگر برههای سرنوشتساز از تاریخ دین زرتشتی در ایران هستند؛ جایی که یک شاه، گشتاسب، نخستین گام در پذیرش آیین تازه را برمیدارد و مسیر یک ملت را تغییر میدهد.
«یادگار زریران» کهنترین متن دینی-حماسی بازمانده از ایران باستان است؛ اثری به زبان پهلوی، ریشهدار در سنتهای اشکانی و حاوی روایتی از نبرد ایرانیان و تورانیان بر سر پذیرش دین زرتشت.
در آنسوی تاریخ، گشتاسبنامه، سروده دقیقی بلخی، دومین حماسهسرای بزرگ پس از فردوسی، با زبانی فخیم و پرصلابت، همین روایت را در قالب هزار بیت به نظم میکشد.
با کنار هم نهادن این دو اثر، نه تنها میتوان سیر تاریخی و ادبی شکلگیری آیین زرتشتی را در ایران بررسی کرد، بلکه میتوان فهمید که چگونه پذیرش یک دین نو، به دست شاهی خردمند، خود میتواند بنیان یک حماسهی ماندگار باشد. این پیوند، به ویژه در بستر ادبیات پایداری، چهرهای از مقاومت فرهنگی و اعتقادی ایرانیان در برابر تحمیلهای بیرونی را به نمایش میگذارد.
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ شعری در مورد خودخواهی در عشق از نگاه افتادهترین شاعر ایرانی
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ تاثیر آه مظلوم بر زندگی ظالم از نگاه سنایی غزنوی
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ شرح «خلقت زن» از زبان شاعری که به ترانههای عاشقانهاش معروف بود!
ایمان آوردن اولین پادشاه به زرتشت در یادگار زریران
این راکه یادگار زریران خوانند، بدان گاه نوشته شد که گشتاسب شاه با پسران و برادران، شاهزادگان وهمراهان خویش این دین پاک مزدیسنان را از هرمزد پذیرفت.
(متن برگرفته شده از متون پهلوی)
شعر ایمان آوردن اولین پادشاه به زرتشت در گشتاسبنامه از دقیقی
چو یک چند سالان برآمد برین
درختی پدید آمد اندر زمین
در ایوان گشتاسپ بر سوی کاخ
درختی گشن بود بسیار شاخ
همه برگ وی پند و بارش خرد
کسی کو خرد پرورد کی مرد
خجسته پی و نام او زردهشت
که آهرمن بدکنش را بکشت
به شاه کیان گفت پیغمبرم
سوی تو خرد رهنمون آورم
جهان آفرین گفت بپذیر دین
نگه کن برین آسمان و زمین
که بیخاک و آبش برآوردهام
نگه کن بدو تاش چون کردهام
نگر تا تواند چنین کرد کس
مگر من که هستم جهاندار و بس
گر ایدونک دانی که من کردم این
مرا خواند باید جهانآفرین
ز گوینده بپذیر به دین اوی
بیاموز ازو راه و آیین اوی
نگر تا چه گوید بران کار کن
خرد برگزین این جهان خوار کن
بیاموز آیین و دین بهی
که بیدین ناخوب باشد مهی
چو بشنید ازو شاه به دین به
پذیرفت ازو راه و آیین به
نبرده برادرش فرخ زریر
کجا ژنده پیل آوریدی به زیر
ز شاهان شه پیر گشته به بلخ
جهان بر دل ریش او گشته تلخ
شده زار و بیمار و بیهوش و توش
به نزدیک او زهر مانند نوش
سران و بزرگان و هر مهتران
پزشکان دانا و ناموران
بر آن جادوی چارها ساختند
نه سود آمد از هرچ انداختند
پس این زردهشت پیمبرش گفت
کزو دین ایزد نشاید نهفت
که چون دین پذیرد ز روز نخست
شود رسته از درد و گردد درست
شهنشاه و زین پس زریر سوار
همه دین پذیرنده از شهریار
همه سوی شاه زمین آمدند
ببستند کشتی به دین آمدند
پدید آمد آن فره ایزدی
برفت از دل بد سگالان بدی
پر از نور مینو ببد دخمهها
وز آلودگی پاک شد تخمهها
پس آزاده گشتاسپ برشد به گاه
فرستاد هرسو به کشور سپاه
پراگنده اندر جهان موبدان
نهاد از بر آذران گنبدان
نخست آذر مهربرزین نهاد
به کشمر نگر تا چه آیین نهاد
یکی سرو آزاده بود از بهشت
به پیش در آذر آن را بکشت
نبشتی بر زاد سرو سهی
که پذرفت گشتاسپ دین بهی
گوا کرد مر سرو آزاد را
چنین گستراند خرد داد را
چو چندی برآمد برین سالیان
مران سرو استبر گشتش میان
چنان گشت آزاد سرو بلند
که برگرد او برنگشتی کمند
چو بسیار برگشت و بسیار شاخ
بکرد از بر او یکی خوب کاخ
چهل رش به بالا و پهنا چهل
نکرد از بنه اندرو آب و گل
دو ایوان برآورد از زر پاک
زمینش ز سیم و ز عنبرش خاک
برو بر نگارید جمشید را
پرستنده مر ماه و خورشید را
فریدونش را نیز با گاوسار
بفرمود کردن برانجا نگار
همه مهتران را بر آنجا نگاشت
نگر تا چنان کامگاری که داشت
چو نیکو شد آن نامور کاخ زر
به دیوارها بر نشانده گهر
به گردش یکی باره کرد آهنین
نشست اندرو کرد شاه زمین
فرستاد هرسو به کشور پیام
که چون سرو کشمر به گیتی کدام
ز مینو فرستاد زی من خدای
مرا گفت زینجا به مینو گرای
کنون هرک این پند من بشنوید
پیاده سوی سرو کشمر روید
بگیرید پند ار دهد زردهشت
به سوی بت چین بدارید پشت
به برز و فر شاه ایرانیان
ببندید کشتی همه بر میان
در آیین پیشینیان منگرید
برین سایهٔ سروبن بگذرید
سوی گنبد آذر آرید روی
به فرمان پیغمبر راستگوی
پراگنده فرمانش اندر جهان
سوی نامداران و سوی مهان
همه نامداران به فرمان اوی
سوی سرو کشمر نهادند روی
پرستشکده گشت زان سان که پشت
ببست اندرو دیو را زردهشت
بهشتیش خوان ار ندانی همی
چرا سرو کشمرش خوانی همی
چراکش نخوانی نهال بهشت
که شاه کیانش به کشمر بکشت
ایمان آوردن گشتاسب در آیینهی ادب حماسی و پایداری
در هر دو متن، ایمانآوردن گشتاسب نه یک اتفاق فرعی، بلکه گرهگاه اصلی روایت است؛ نقطهای که حماسه از وضعیت پیشین جدا میشود و وارد مرحلهای تازه با پیامدهای بنیادین میگردد. در یادگار زریران، این واقعه تقریباً در آغاز روایت رخ میدهد و بلافاصله زمینهساز جنگی دینی میان ایران و توران میشود. در گشتاسبنامه دقیقی نیز، دعوت زرتشت و پذیرش شاه، ساختار آغازین حماسه را شکل میدهد. در هر دو اثر، ایمانآوردن شاه حکم آغاز تاریخ قدسی یک ملت را دارد. این لحظه نه تنها برای سرنوشت گشتاسب، بلکه برای کیش نوظهور زرتشتی، نقش بنیانگذارانه دارد. ساختار هر دو روایت از الگویی مشابه پیروی میکند: پیامآور تردید یا تأمل، پذیرش و تقابل.
پذیرش دین زرتشتی، برای گشتاسب، صرفاً یک تصمیم سیاسی یا فردی نیست؛ بلکه نوعی تغییر کیفی در جایگاه شاه و تعریف سلطنت است. پیش از آن، شاه نماینده خرد و قدرت است؛ اما پس از پذیرش دین، شاه به واسطه میان آسمان و زمین بدل میشود. در «یادگار زریران»، این دگرگونی به شکل نمادین در همنشینی شاه با زریر (به عنوان پهلوان دینی) و جاماسپ (به عنوان وزیر دانا) متبلور میشود. در حقیقت، شاه نه تنها هدایت سیاسی، بلکه هدایت ایمانی قوم را نیز برعهده میگیرد. در «گشتاسبنامه»، این مفهوم از طریق زبان شاعرانه دقیقی با تأکید بر «خرد» و «مشاهده آفرینش» برجسته میشود. این دین، شاه را به مسئولیتی بالاتر از قدرت دنیوی فرا میخواند.
در این میان مفهوم «ادبیات پایداری» نه تنها در برابر دشمن خارجی معنا پیدا میکند، بلکه در برابر استبداد فکری، باورهای فرسوده، و مقاومت در برابر تحول نیز مطرح میشود. ایمانآوردن گشتاسب به دین نو، در چنین بستری، مصداقی از پایداری در برابر سنت باطل و پذیرش حقیقت با وجود خطرات و تهدیدهای سیاسی است.
در یادگار زریران، پس از پذیرش دین نو، بلافاصله دشمنی ارجاسب نمایان میشود و این تقابل، یک جنگ دینی به راه میاندازد. در اینجا، باور به آیین بهی، نه تنها یک انتخاب درونی، بلکه یک تعهد جنگاورانه است. این همان چیزیست که در ادبیات پایداری امروز نیز به چشم میخورد: ایمان، بیهزینه نیست؛ باید برای آن جنگید. (همانطور که در بسیاری از نوشتههای پس از جنگ تحمیلی ایران و عراق خواندهایم که آن نوع متون ادبی در دسته ادبیات پایداری قرار میگیرد.) در گشتاسبنامه، با اینکه روایت هنوز به جنگ نرسیده، اما زمینهسازی درونی آن بهخوبی نمایان است. دقیقی با پرداختن به گفتوگوی معرفتی میان شاه و پیامبر، نشان میدهد که ایمان آوردن نخست یک انقلاب درونی است؛ تحولی که شاه را برای ایستادگی در برابر طوفانهای بیرونی آماده میسازد.