بازی‌ای که به شما اجازه بازی در نقش یک هیولا را می‌دهد

قطعا در بازی های ویدیویی مرز مشترکی میان خوبی و بدی وجود دارد، اما اگر شما نتوانید به راحتی متوجه این خط بشوید دست به انجام چه کارهایی میزنید؟

شناسه خبر: ۳۶۸۶۸۷
بازی‌ای که به شما اجازه بازی در نقش یک هیولا را می‌دهد

راهنماتو- اختلاف بین قهرمان و هیولا چیه؟ در بیشتر بازی‌های ویدیویی، شخصیتی که بازیکن کنترلش می‌کنه همیشه شخصیت اصلی و مثبت داستانه؛ کسی که تعداد زیادی از شخصیت های منفی و به اصطلاح آدم بدهارو از بین میبره و به نظر می‌آد که هیچ تبعاتی برای وضعیت روانی‌اش وجود نداره. در حالی که ممکنه همون شخصیت منفی که قربانی اعمال بازیکن شده باشه در دنیای خودش و برداشتی که از شرایط داره آدم خوبی به نشر بیاد و یا حتی در یک سناریوی ساده‌تر، نون آور یک خانواده باشه. در ادامه می‌خواهیم به Spec Ops: The Line بپردازیم. بازی‌ای که در کنار گیمپلی نسبتا ساده و روراستی که داشت، قصد تعریف داستانی رو کرد که بعد از سال‌‍‌ها همچنان کسایی که این بازی رو تموم کردن در موردش صحبت میکنن.

walker12

به گزارش راهنماتو، در Spec Ops: The Line شما در نقش کاپیتان مارتین واکر (Captain Martin Walker) بازی میکنید. او عضو برجسته از نیروی ویژه یا دلتا فورس از ارتش ایالات متحده است. واکر در نگاه اول یک کارکتر محکم و آبدیده نظامی به نظر میاد، یک قهرمان به تمام معنا آماده برای نجات همگی و در انتظار یک پایان خوش. نولان نورث (Nolan North) به عنوان صداپیشه او ایفای نقش میکنه، کسی که به بازی کردن نقش‌های قهرمانانه بازی های کامپیوتری معروفه؛ البته از مهم ترین نقش هایی که بازی کرده میشه به شخصیت اصلی سری بازی Nathan Drake ، Uncharted اشاره کرد. البته انتخاب او به عنوان صداپیشه شخصیت اصلی این بازی بی دلیل نبوده، همه این‌ها با هدفی منظم انجام شده تا شما را در وضعیتی قرار بده که واکر یک قهرمان اکشنی هست که همیشه در فیلم ها دیدین؛ او اینجاست تا شخصیت های منفی رو از بین ببره و پیروز بشه.

walker14

علاوه بر این، قهرمان داستان ما با دشمن اصلی بازی هم پیشینه‌ای داره: سرهنگ جان کونراد (Sergeant John Konrad). این دو نفر گویا قبلا در کابل هم‌رزم یکدیگه بودن، زمانی که کانرد در یک تیراندازی در کابل جان واکر رو نجات داد. این به واکر توجیهی می‌ده تا از ماموریت ساده گشت زنی خودش در دبی فراتر بره. اگرچه ابتدا به نظر می‌رسید که کانرد در مهلکه‌ای گرفتار شده، اما به سرعت متوجه می‌شویم که در واقع تبدیل به یک هیولا شده و وظیفه قهرمان ما اینه که بمونه و ببینه چطوری این بلا سر هم‌رزم سابقش افتاده. به طور جالبی، نام کانرد در واقع اشاره‌ای به نویسنده رمان قلب تاریکی(Heart of Darkness)، جوزف کانراد (Joseph Conrad) هست. "قلب تاریکی" داستانی تلخ درباره استعمار و نژادپرستی هست و چگونگی اینکه استعمارگران بهتر از آن‌هایی نیستند که بر آن‌ها را حکومت می‌کنند. کانرد در دبی دولت نظامی‌ای رو بنیان کرده که به ظاهر به شهروندان گیرافتاده کمک میکنن تا از شهر خارج بشن قبل از اینکه توفان های بزرگ شنی باعث بشن این شهر به طور کامل از نقشه محو بشه.

وقتی که واکر به دبی میرسه متوجه می‌شه که وضعیت از چیزی که گزارش شده وخیم تره. گردان سی‌وسوم (33rd Battalion)، که تحت فرماندهی کانرده وظیفه جمع آوری و ساماندهی به بازمونده هارو داره. تیم واکر در مبارزه با مردم محلی و نیز با گردان سی‌و‌سوم که فکر می‌کنن آن‌ها با سیا هستن، درگیر می‌شن. در این نقطه از داستان، ماموریت گشت واکر به پایان می‌رسه. اما واکر نمی‌خواهد این کار را انجام دهد؛ چرا؟ چون او یک قهرمان بازی ویدیویی است! او باید کاری کنه تا جان‌های بی‌گناه را نجات بده. این همون چیزیه که هر بازیکن انتظار داره. بنابراین واکر وارد عمل می‌شه، با تفنگ‌هایی که در دست داره، و تنها چیزی که به دست میاره، مرگ و تخریب بیشتر نسبت به قبله. این قضیه از توجیهات آسان آغاز می‌شه اما با پیشرفت داستان، این دلایلی که واکر برای توجیه اعمال خودش میاره خشن‌تر شده و مضمون آنها از "انتخاب دیگه‌ای نداشتم" به "حقشون بود" تغییر میکنه. وقتی واکر به طور تصادفی بمب گاز فسفر سفید رو بر سر گروهی بزرگ از پناهندگان بی‌گناه شلیک می‌کنه، بلافاصله کانرد رو مقصر این اشتباه میدونه. وقتی به نابودی منابع آب شهر کمک می‌کنه، سیا (CIA) را مقصر ین کار میدونه. هدف اعلامی واکر نجات جان‌هاست، اما طی بازه‌ی بازی، تعداد مرگ‌هایی که اون باعثش میشه آروم آروم چندبرابر جون هایی میشه که تونسته نجات بده. همچنین در طی بازی شاهد این هستیم که چطوری روح و بدن واکر نابود میشه؛ بدن واکر در طول بازی خون‌آلودتر می‌شه و حتی نگرشش به دشمنان زخمی هم همراه با احساس نفرت، وحشیانه تر می‌شه.

walker13

البته، همه این‌ها در نگاه واکر، توسط اینه که کانرد او رو مجبور به این کارها می‌کنه، توجیه می‌شه. کانرد با اجبار اون با انداختن بمب های حاوی فسفر سفید تحت فشار قرار داد، همون‌طور که کانرد واکر رو مجبور به انتخاب بین اعدام یک اماراتی یا یک سرباز آمریکایی می‌کند با این توجیه که هر دو جرم‌های جدی رو مرتکب شدن. و چه شوکی به واکر وارد میشه وقتی که متوجه میشه در آخر که کانرد تمام مدت مرده بوده. کانردی که از طریق رادیو او رو تهدیدمیکرده و تحت فشار قرار داده، چیزی جز خیایلات واکر نبوده، و اینکه واکر از این وهم استفاده میکرده تا تمام مدت اعمال خودش رو توجیه کنه، چرا که به گفته‌های کانردی که در ذهن واکر بوده، واکر نمی‌تونه آنچه کرده رو قبول کنه. قابل ذکره که اولین باری که واکر با کانرد خیالی به طور مستقیم صحبت میکنه چند دقیقه بعد از انداختن بمب های فسفر سفیده که نشون میده از ابتدا که فقط واکر زمانی که نیاز به توجیه خودش داره، میتونه با کانرد صحبت کنه.

در پایان، کانرد خیالی از واکر می‌پرسه که کی باید برای جرم‌هایی که اون مرتکب شده تاوان بده. بازیکن سپس انتخاب داره که خودکشی کنه یا به کلنرد خیالی اجازه بده به واکر شلیک کنه؛ در هر دو حالت، واکر می‌میره، زیرا سرانجام مسئولیت برای فاجعه‌ای که رخ داده رو قبول می‌کنه. یا واکر می‌تواند به تصویر کانرد شلیک کنه، واقعیت رو انکار کرده و در فانتزی‌ای غرق بشه که او انتخاب دیگه‌ای نداشته. از آنجا به بعد، واکر می‌تونه به عنوان آخرین بازمنده زنده دبی به خونه بره و یا به سربازان آمریکایی که فرستاده شدن تا او رو برگردانند شلیک کنه، و این واقعیت رو قبول کنه در پایان به هیولایی تبدیل شده که ازش تمام مدت بیزار بوده.

هر اقدام وحشتناکی که واکر در بازی انجام می‌ده، به وضوح در پایان به او نسبت داده می‌شه، اما یک نفر دیگه هم مسئول این فجایع هست؛ شما. واکر در واقع استعاره‌ای است از خواست ما برای احساس قهرمان بودن، برای برداشتن یک بازی ویدیویی و در یک فانتزی گم شدن که ما روز رو نجات میدهیم. خشونت در بازی‌های ویدیویی اغلب مورد انتقاد و سؤال قرار گرفته، اما سؤالی که "Spec Ops" از بازیکنای خودش می‌پرسه این نیست که آیا خشونت در بازی‌ها آن‌ها رو خشن‌تر خواهد کرد. سؤال این است که چرا بازیکنان می‌خواهند یک بازی وحشتناک ویدیویی را بازی کنند تا به آنها حس توهم قهرمان بودن رو بده. بازی به طور ناخوشایند ایده‌ای رو مطرح می‌کنه که ما بیش از حد راحت با پذیرفتن این واقعیت که برای تبدیل به یک قهرمان شدن باید صدها تروریست رو بکشیم شدیم. هزینه واقعی گرفتن جان افراد، جرایم جنگی، همیشه در این بازی‌ها مخفی می‌شوند. تنها پایان خوب واقعی "Spec Ops" پایانیه که بازیکن قبل از وقتی که اوضاع به بدترین شکل خودش بپیچه، از بازی خارج بشن.قطعا تلاش برای رسیدن به احساسی که واکر تمام مدت به دنبالش بوده با پایان خوشی تموم نمیشه. صفحات بارگذاری بازی هم بازیکنان رو تهدید می‌کنن و از آن‌ها می‌پرسند که "هنوز احساس می‌کنید که یک قهرمان هستید؟". حتی خود کانرد هم به سادگی اونو بیان می‌کنه؛ تنها دلیلی که به انتهای بازی می‌رسید، بعد از انجام بی‌شمار تجاوزات، اینه که می‌خواستید تبدیل به کسی بشین که نیستین، یک قهرمان.

واکر سعی می‌کنه اعمال خود رو طی داستان توجیه کنه، می‌گوید ممکن بود افرادی بمیرند، کسی باید آن‌ها رو نجات می‌داد. همانطور که کانرد می‌گه: عده‌ای مردن؛ یا به دست واکر یا به دلیل اعمال او. هیچ‌کدام از این اتفاقات نمی‌افتاد اگر واکر فقط دست به انجام کاری نمیزد و ماموریت خودش رو انجام میداد. کاپیتان مارتین واکر یک نقد عالی از شوترهای مدرن هست؛ او بدون اینکه بدونه در یک وضعیتی که اصلا شرایطش رو نمیتونه درک کنه گیر کرده و فکر میکنه که این از اون یک قهرمان میسازه. خیلی جالبه که اکثر بازی های شوتری که الان پرطرفدارن همگی با مضمون از بین بردن اشخاص برای رسیدن به هدف خودشون وجود دارن. هدفی که هر روز به طور ناخودآگاه ارزش جان آدمی رو پایین میاره. به شخصه اعتقادی که دارم اینه که این نوع بازی ها بعد از مدتی طولانی احساسات نسبت به دیگر افراد رو از بین برده و تبدیل به یک حالت باینری صفر یا یک میکنه. به طوریکه اگر شخص زنده است، یک و اگر مرده، صفر. با از بین رفتن احساساتی از این دسته ذات آدمی هم به مرور هویت خودش رو از دست میده و ما چیزی که مارو نسبت به هم متمایز میکنه رو از دست میدیم.

شما میتونین این بازی رو بر روی Xbox 360 ، Play Station 3 و کامپیوتر بازی کنین ولی آیا با این تفاسیر همچنان قصد انجام چنین جنایات هولناکی صرفا جهت رسیدن به هدفی واهی رو دارید؟

نظرات
پربازدیدترین خبرها