ویجیاتو نوشت: برخی از بازیها شما را وارد یک دنیا اکشن و پرانرژی میکنند، بعضی هم هستند که به درد استراحت پس از یک روز سخت میخورند. با این حال تنها یک سبک بازی وجود دارد که بازیکنان را از یک واقعیت خارج و وارد یک واقعیت جدید میکند؛ بازیهای سبک ایمرسیو سیم (Immersive Sim) و اول شخص سبکی است که در دنیا خودش تنها به واقعیت و فضاسازی اهمیت میدهد. این بازیها به گونهای طراحی میشوند که شما خودتان را در یک دنیا جدید پیدا کنید و به سرعت به آن وابسته شوید .
با وجود اینکه این بازیها باعث میشوند شما دنیا را از پشت چشم شخصیت بازی ببینید و واقعیت را فراموش کنید، سبک Immersive Sim و اول شخص چندان عناوین زیادی ندارد. ساخت چنین بازیای خیلی سخت است و مخاطب خاصی هم برایش پیدا نمیشود. همراه باشید .
Ultima Underworld: The Stygian Abyss
بازی Ultima: Underworld را میتوانیم به عنوان پدر سبک Immersive Sim و اول شخص بشناسیم. شاید این سبک از بازی بدون Ultima هرگز به محبوبیت امروزیاش نمیرسید. این عنوان که در سال ۱۹۹۲ منتشر شد، به سرعت نظر تمامی مخاطبین مختلف را به خودش جلب کرد. الان به ظاهرش نگاه نکنید، در آن زمان چنین بازیای خیلی واقعگرایانه محسوب میشد. بازیکنان از آزادی نسبتا کامل این بازی به شدت لذت بردند و تجربه این سبک برای اولین بار در تاریخ طرفداران بسیار زیادی پیدا کرد.
این بازی شما را درون یک سیاهچاله مرتبط با یک تمدن باستانی میاندازد و شما باید درون آن به ماجراجویی بپردازید. شاید این بازی عنوانی باشد که قدیمی و حتی کمی خستهکننده به نظر برسد، ولی در زمان خودش یک شاهکار به تمام معنا بود.
Thief 2
در بازی Thief 2 ، پلیسها تنها روی شما تمرکز ندارند؛ در این بازی پلیسها واقعا سرنخها را دنبال میکنند. یک در باز که باید قفل باشد، رد خون روی سنگفرش و یا هر سرنخ دیگری نظر پلیسهای بازی را جلب میکند. شما باید از مسیرهای مخفی مختلفی که پیدا میکنید عبور و سعی کنید که بیشتر روی چمن حرکت کنید تا صدایتان شنیده نشود. اگر به یک در بسته رسیدید سعی کنید که آن را باز و اگر نتوانستید باید کسی را پیدا کنید که کلید را دارد و جیبش را بزنید؛ بدون اینکه کسی متوجه حضورتان شود .
ساختار این بازی شاید تفاوت زیادی با عناوین دیگر Immersive Sim و اول شخص داشته باشد، ولی شاید یکی از بهترین تجربههایی باشد که میتوانید داشته باشید. این بازی که در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، تقریبا از همه نظر از عنوان اولش بهتر بود. حتی این بازی از مکانیک سایه هم استفاده میکند تا شما بهتر بتوانید با محیط خود ارتباط برقرار کنید.
Arx Fatalis
در سال ۲۰۰۲، یک استودیو جدید به نام Arkane تصمیم گرفت که بهترین بازی Immersive Sim و اول شخص را منتشر کند. پیشرفت تکنولوژیکی و خلاقیتی که در این بازی دیدیم به حدی خوب بود که برای اولین بار پس از Ultima توانست نام این سبک از بازی را دوباره بر سر زبانها بیندازد .
تمامی قسمتهای این بازی، از سیستم صداهایش گرفته تا مکانیک جادو و وسایلی که دارد، بازیکنان را به اجبار وارد یک دنیا فانتزی میکند و دیگر اجازه خروج نمیدهد. شما تنها با چند ساعت تجربه این بازی وارد دنیایی خواهید شد که دیگر قصد ترکش را نخواهید داشت.
Deus Ex: Human Revolution
نسخه Director's Cut این بازی کلاسیک که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد، یکی از بزرگترین مشکلات بازی را حل کرد. این بازی تمرکز خیلی زیادی بر تصمیمات بازیکن داشت، ولی باس فایتهای بازی و نحوه اجرا آن تمامی لذت بازی را از بین میبرد. هر مرحله از بازی شامل یک منطقه کوچک است که شما میتوانید به هر شکل و نحوی که میخواهید آن را شروع کنید و به اتمام برسانید.
شاید داستان بازی از نظر خیلی از افراد قوی نبود، با این وجود این بازی به خوبی توانست که هسته اصلی یک بازی Immersive Sim و اول شخص را حفظ کند و آن را به نحو احسن درون خودش پیاده کند. این دنیا سایبرپانکی پر از محتوا مخفی و داستانهای گوناگون است و به قدری قوی است که شاید مشابهاش را به این سادگیها پیدا نکنید .
Bioshock
بازیهای زیادی نیستند که دنیای خودشان را مثل Bioshock تغییر میدهند. فضاسازی بازی به قدری خوب است که بازیکنان را به یک دنیای عجیب و ترسناک و تا حدودی هالووینی میبرند. دنیای زیر آب این بازی به صورت همزمان هم خیلی بزرگ است و حس آزادی میدهد و در عین حال به قدری فضای بستهای دارد که ممکن است حس خفگی بهتان دست دهد. این بازی نمونه یک شاهکار فضاسازی است که در تاریخ ثبت شد .
درست است که تمامی بازیهای این مجموعه به شما یک آزادی بسیار زیاد و چندین روش مختلف تجربه گیمپلی را ارائه میدهند؛ ولی نسخه ۲۰۰۷ آن را به عنوان نمونه انتخاب کردیم چون هیچکس انتظار چنین بازی قدرتمندی را نداشت.
Dishonored
برخلاف انتظاری که همه داشتند، بازی Dishonored نهتنها باعث سقوط استودیو آرکین نشد، بلکه حتی این استودیو را به سمت شهرتی باورنکردنی پرتاب کرد. فضای این بازی زیبا بود و گرافیکش خیلی تمیز به نظر میرسید. شخصیتها و صداگذاری این بازی معرکه بود و دنیا تاریک آن میتوانست تبدیل به خانه دوم شما شود .
این بازی در مورد انتقام است. اینکه شما به چه شکلی میخواهید انتقام بگیرید هم به خودتان بستگی دارد. شما میتوانید تمامی شخصیتهای داخل بازی را بکشید و یک انتقام خونین بگیرید؛ در عین حال میتوانید بازی را بدون کشتن حتی یک نفر تمام کنید. تمامی این موضوع به شما بستگی دارد. خود بازی تعداد خیلی زیادی از ویژگیها و تواناییهای مختلفی را در دسترس شما قرار میدهد تا هر کدام از روشهایی که انتخاب کردید را بتوانید انجام دهید.
Deus Ex: Mankind Divided
با تجربهای که از بازی Deus Ex اول به دست آمد، استودیو Eidos-Montréal تصمیم گرفت که با انگیزه بیشتر به دنبال یک نسخه دیگر برود و بازی خود را بیش از پیش گسترش دهد. نتیجه این تلاش یک بازی با نام Mankind Divided بود که به یک شاهکار تبدیل شد. دنیا این بازی شاید کوچک باشد، ولی سیستم جهان باز خلاقانهاش باعث میشود که شما اصلا احساس خستگی نکنید .
شاید تکههای مختلف این بازی به تنهایی خوب محسوب میشدند، ولی متاسفانه مشکلات خیلی زیادی هم داشت. داستان این بازی به هم ریخته بود و انگار که محتوا آن تکه تکه شده بود و به صورت رندوم در قسمتهای مختلف پرتاب شده بود. تجربه کامل بازی ناقص به نظر میرسید و انگار هدف خاصی نداشت. اشتباه نکنید، گیمپلی بازی عالی است. اما اگر به دنبال یک داستان بینظیر هستید، شاید این بازی برای شما نباشد.
Prey
ایستگاه فضایی Talos 1 در این بازی دقیقا همان فضایی است که تمامی بازیهای Immersive Sim و اول شخص میخواهند به آن برسند. این ایستگاه به قدری بزرگ است که شما بتوانید در آن گم شوید، ولی نه به اندازهای که دنیای آن خالی به نظر برسد. شما با توجه به قوانین فیزیک بازی میتوانید تمامی قسمتهای این ایستگاه را بگردید. اگر خلاقیت خود را با فیزیک و تجهیزات بازی ترکیب کنید میتوانید کارهایی انجام دهید که شاید به نظر خیلی از افراد غیرممکن به نظر برسد .
این بازی هم مثل دیگر عناوین استودیو آرکین خیلی کامل است. فضا آن زیباست و دنیای آن تاریک ولی اعتیادآور است. داستان بازی به شدت شما را درگیر میکند و مکانیکهایی که شما به آن دسترسی دارید را در کمتر بازیای میتوانید پیدا کنید. چند تا بازی میشناسید که در آن میتوانید خود را به یک لیون قهوه تبدیل کنید تا از خطر فرار کنید؟
Deus Ex
بیشتر بازیهایی که در این سبک دیدیم از یک فرمول ساده پیروی میکنند. دنیایی نسبتا کوچک ولی محتوایی به شدت سنگین درون آن. به نحوی میتوان گفت که این بازیها به اندازه یک اقیانوس عمق دارند ولی تنها به اندازه یک برکه وسعت دارند. بازی اول مجموعه Deus Ex عمق خیلی زیادی از نظر گیمپلی داشت، ولی در کنارش یک دنیا بسیار بزرگ هم خلق کرد. فضا این بازی به قدری محتوا درونش جای داده است که شما میتوانید به راحتی برای مدتی طولانی درونش گم شوید .
دنیا این بازی به قدری بزرگ است که به راحتی نمیتوان آن را تجزیه و تحلیل کرد. اما وقتی که شما بالاخره با این فضا آشنا میشوید، دیگر نمیتوانید از آن جدا شوید. انتخابهای داستانی و گیمپلی این بازی به شدت از زمان خودش جلوتر است و به این راحتیها نمیتوان باور کرد که این عنوان در سال ۲۰۰۰ وارد بازار شد.
System Shock 2
شاید نسخه اول این بازی هم لیاقت یک جایگاه را در این لیست داشت، ولی این بازی System Shock 2 بود که توانست این سبک از بازی را به یک نسل جدید منتقل کند. این بازی نهتنها یک عنوانی بود که در آن آزادی کامل داشتید، بلکه حتی المانهای نقشآفرینی و شوتر اول شخص هم داشت و به معنا واقعی کلمه یک عنوان Immersive Sim و اول شخص کامل بود .
توسعهدهندههای این بازی یک ریسک بزرگ کردند. ترکیب این همه سبک اصلی برای یک بازی ممکن بود هرگز جواب ندهد ولی در نهایت System Shock 2 به یک موفقیت بزرگ تبدیل شد. دنیا بازی و داستان آن بینظیر بود و استفاده خلاقانه از المانهای محیطی در آن را در بازی دیگری نمیتوانید ببینید. ما واقعا امیدواریم که در آینده بتوانیم یک نسخه ریمستر از بازی System Shock 2 را ببینیم تا حداقل این بازی را در یک فضا نوین و امروزی دوباره تجربه کنیم .