
راهنماتو- در این سرودهی جانسوز، شاعر با انگشت سبابهای خسته و دلشکسته، بر در عشق میکوبد؛ بیآنکه بداند این در گشوده خواهد شد یا برای همیشه بسته خواهد ماند. حسین صفا، در روایت تلخ خود از عشق، ما را به سفری میبرد میان زهرِ ناچشیده، آرزوهای ناکام، و تمنای دوباره متولد شدن از دل درد.
به گزارش راهنماتو، در ساحت شعر فارسی، گاه شاعرانی برمیخیزند که عشق را نه چونان بهاری سرشار از شکوفه، که به سان طوفانی از اندوه و انتظار تصویر میکنند. حسین صفا، در یکی از تلخترین سرودههایش، تصویری از معشوقی بیرحم و دسترسیناپذیر میآفریند؛ تصویری که دل هر دلدادهای را به لرزه میاندازد. شعر «لطفا به بند اول سبابهات بگو» از دفتر منجنیق انتخاب شده است. بعدتر این شعر توسط محسن چاوشی خوانده و منتشر شد.
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ نامهای سر به مهر برای معشوق از زبان هوشنگ ابتهاج
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ قصه ماه و پلنگ حسین منزوی در افسانهایترین شعر او
شعر «لطفا به بند اول سبابهات بگو»
لطفاً به بند اول سبّابه ات بگو!
یک ذرّه صبر و حوصله اش بیشتر شود
از بُخل ، زنگ خانه ی من سکته می کند
دستت اگر کمی متمایل به در شود
در می زنی که وارد تنهاییم شوی
اما بعید نیست زمانی که می روی
در از خودش جلای وطن گفته ، مثل من
در جست و جوی در زدنت در به در شود
گفتی بیا و سر بکش از استکان من
لاجرعه سرکشیدم و گس شد زبان من
گفتم بیا و دست بکش از دهان من
این زهرمار عرضه ندارد شکر شود
این بچه لاکپشت نگون بخت سال هاست
از تخم در می آید و سوی تو می دود
اما مقدّر است که در آخرین قدم
یعنی در آستانه ی دریا دَمَر شود
نُه ماه غلت خوردم و اصرار داشتم
در آن رَحِم لباس شوم تا بپوشی ام
یا کاسه ای شراب شوم تا بنوشی ام
هر نطفه ای که دوست ندارد پسر شود!
هر نطفه ای که دوست ندارد وَرَم شود
گفتم وَرَم شوم–وَرَمی در درون تو-
تا هی بزرگ تر بشوم ، تا جنون تو
همراه قد کشیدن من بیشتر شود
اما پسر شدم که تو را آرزو کنم
هی جان به سر شدم که تو را آرزو کنم
پیوسته آرزو کنمت بلکه آرزو
از شرم ناتوانی خود جان به سر شود
دستت مبارک است که چک می زند به گوش
دستت مبارک است که می آورد به هوش
عیسای دست های مبارک! بزن مرا...
تا مُرده ای به زنده شدن مُفتَخَر شود!