
راهنماتو- میگویند ابتهاج سن کمی داشت که این غزل را سرود؛ ما میگوییم نشود فاش کسی... و شما تا انتهای این مصراع را در ذهن مرور میکنید؛ کم پیش می
آید این غزل پرمحتوا را نشنیده باشیم. در این متن نگاهی دوباره به این شعر زیبا میاندازیم.
به گزارش راهنماتو، شعر فارسی در طول تاریخ همواره حامل معانی عمیق و احساسات پیچیده بوده است. در این میان، شاعران معاصر همچون هوشنگ ابتهاج با پیروی از سنتهای قدیمی و در عین حال گسترش مفاهیم نو، یکی از برجستهترین چهرههای ادب فارسی را رقم زدهاند. در غزلهای او، نه تنها عاشقانههای ملموس بلکه فلسفههای عمیق زندگی نیز به چشم میخورد. یکی از این اشعار، غزل معروف «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست» است که در آن، ابتهاج با زبان استعاری و با تکیه بر مفاهیم عرفانی، راز و رمز رابطهی عاشقانه را به تصویر میکشد.
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ تاسیانی در سوگ پدر از زبان هوشنگ ابتهاج
شعر نشود فاش کسی از هوشنگ ابتهاج
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامهرسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن میگویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همهجا زمزمه عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
شعر به جای سخن عاشقانه در این شعر ابتهاج
غزل هوشنگ ابتهاج در اینجا نه تنها یک شعر عاشقانه، بلکه یک نامهی سر به مهر است که شاعر در آن با دلخوری از جهان بیرون، تنها دل به معشوق سپرده است. در آغاز، ابتهاج با جملهی «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست» به سرکشی از کشف و آشکار شدن رازهای عشق اشاره میکند. او میخواهد که این رابطهی عاطفی، فقط در میان خود و معشوق باقی بماند و هیچ کس به جز آنها از حقیقت رابطه آگاه نشود. این بیان در واقع بازتابی از خواستههای عاشقانه است که همیشه خواهان پنهان ماندن احساسات است، حتی از چشم کسانی که ممکن است آنها را قضاوت کنند.
در ادامه، شاعر از زبان خاموش خود سخن میگوید: «گوش کن با لب خاموش سخن میگویم»، جملهای که گویای عمق احساسات درونی است که قادر به بیان آن نیست، اما از طریق نگاه و اشارات آن را به معشوق منتقل میکند. این اشاره به قدرت سکوت و نگاه در بیان احساسات عاشقانه، در بسیاری از آثار عاشقانه نیز مشاهده میشود که زبان قلب در گاهی مواقع، از زبان سخن کوتاهتر و دقیقتر است.
همچنین، در بخشی از شعر که میگوید: «روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید»، شاعر به نوعی به درد و رنج افرادی که راه عشق را نپیمودهاند اشاره میکند و با استفاده از این مفهوم، در واقع عشق را تنها مسیر واقعی برای زندگی و رشد انسانی میداند.
شاعر در سطرهایی بعدی نیز با اشاره به خلوتی که در آن فقط معشوق و او حضور دارند و هیچ کس جز آنان در این راز شریک نیست، به نوعی از عمیقترین مرزهای رابطهی عاشقانه صحبت میکند. «گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید، همهجا زمزمه عشق نهان من و توست» این بیت در واقع نشاندهندهی عاطفهی بیپایان و عمیقی است که تنها بین معشوق و عاشق برقرار است و هیچکس به جز آنها قادر به درک آن نیست.
در نهایت، شاعر از بهار و خزان صحبت میکند که نمادی از دگرگونیها و تحولات درونی است. «گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست»، در اینجا به معنای گذر زمان و دگرگونیهای روحی در درون انسانها اشاره میکند. شاعر میگوید حتی اگر بهار و خزان در زندگی وجود داشته باشد، هیچکدام از آنها نمیتواند در برابر عمق رابطهی عاشقانهی آنها تاثیری داشته باشد.