زیباترین اشعار فارسی؛ ترسناک‌ترین شعر حسین پناهی با چاشنی زندگی

شعر «من می‌ترسم، پس هستم» حسین پناهی، با بیان تلخ و پیچیده‌ی ترس‌ها و لایه‌های پنهان انسانی، به‌راستی می‌تواند در زمره‌ی ترسناک‌ترین اشعار فارسی قرار گیرد. در این اثر، ترس نه تنها به نمادی از زندگی تبدیل می‌شود، بلکه آینه‌ای است که مخاطب را به ژرفای وجود انسان می‌برد و تناقض‌ها و درگیری‌های درونی‌اش را به نمایش می‌گذارد.

شناسه خبر: ۴۴۵۸۵۸
زیباترین اشعار فارسی؛ ترسناک‌ترین شعر حسین پناهی با چاشنی زندگی

راهنماتو- مواجهه با زندگی ترسناک نیست؟ با مسئولیت‌ها چطور؟ حسین پناهی در شعر «من می‌ترسم، پس هستم» دست روی زخم‌های عمیقی از موجودیت انسان می‌گذارد که سریعا به تفکر وادار می‌شویم؛ ترس‌ها در این شعر پناهی انگار در هم‌نشینی با زندگی، معنای واقعی بودن را فریاد می‌زنند.

به گزارش راهنماتو، شعر «من می‌ترسم پس هستم» از حسین پناهی یکی از مهم‌ترین آثار اوست که به زیبایی مرزهای ترس و زندگی را درهم می‌آمیزد. این شعر به‌طور خاص با مفهوم «می‌اندیشم پس هستم» دکارت هم‌خوانی دارد و حتی از نظر وزن کلامی یکسان به نظر می‌رسد. در این شعر، ترس نه تنها علامت ضعف یا منفی بودن نیست، بلکه به‌عنوان ابزاری برای آگاهی از وجود و تجربه واقعی زندگی شناخته می‌شود. پناهی به‌واسطه‌ی این ترس‌ها، مخاطب را به درک عمیق‌تری از انسان بودن و حقیقت زندگی سوق می‌دهد، جایی که با تمام ترس‌ها، فرد همچنان وجود خود را جشن می‌گیرد.

بیشتر بخوانید: ارزان ترین تلویزیون ۶۵ اینچ بازار چند؟ (اردیبهشت ۱۴۰۴)

بیشتر بخوانید: برترین انیمه‌های تاریخی دنیا؛ رتبه‌بندی براساس وفاداری به فرهنگ ژاپن​

شعر «من می‌ترسم، پس هستم» از حسین پناهی

من زندگی را دوست دارم
اما از زندگی دوباره می‌ترسم

دین را دوست دارم
اما از کشیش‌ها می‌ترسم

قانون را دوست دارم
اما از پاسبان‌ها می‌ترسم

عشق را دوست دارم
اما از زن‌ها می‌ترسم

کودکان را دوست دارم
اما از آینه می‌ترسم

سلام را دوست دارم
اما از زبانم می‌ترسم

من می‌ترسم، پس هستم

این‌چنین می‌گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم
اما از روزگار می‌ترسم

آیا شعرهای حسین پناهی ساده‌اند؟

 

شعر «من می‌ترسم، پس هستم» حسین پناهی تصویری عمیق و فلسفی از ترس به‌عنوان جوهره آگاهی و وجود انسان ترسیم می‌کند. این شعر، با تأکید بر ترس‌های گوناگون شاعر از جنبه‌های مختلف زندگی، به نوعی بازتاب تفکر دکارت است؛ همان‌گونه که دکارت گفت «می‌اندیشم، پس هستم»، پناهی در دل ترس‌هایش، وجود خود را احساس می‌کند: «من می‌ترسم، پس هستم». در اینجا، ترس معادل اندیشیدن و آگاهی است؛ هر ترس، نشانی از بیداری و تجربه زیسته انسان در جهان پیچیده و متناقض است.

از منظر اگزیستانسیالیسم و به‌ویژه تفکر ژان پل سارتر، این ترس‌ها بازتاب اضطراب وجودی انسان در برابر آزادی، انتخاب و مسئولیت‌اند. پناهی در مواجهه با عشق، دین، قانون، حتی آینه، ترسی درونی و عمیق را تجربه می‌کند که او را از واقعیت‌های بیرونی به درون خود می‌کشاند. این ترس‌ها نشانه‌ای از زنده‌بودن، تجربه‌کردن، و آگاهی از موقعیت انسان در جهان هستند؛ همان اضطرابی که سارتر آن را گریزناپذیر اما لازمه درک وجود می‌دانست. شعر پناهی، با سادگی و صمیمیتی خاص، مخاطب را به عمق این ترس‌ها و پرسش از معنای بودن دعوت می‌کند.

حال می‌بینیم که در نگاه اول، این شعر حسین پناهی تا چه اندازه ساده، کوتاه و دور از بازی‌های زبانی است. بنابراین از کنار آن ساده گذر می‌کنیم. در حالی که عمق شعرهای پناهی بسیار زیاد است. برای هر مصراع از همین شعر، باید روزها کتاب خواند و از دکارت تا سارتر و لاکان را بلعید. توجه بفرمایید به مصرعی که می‌نویسند: «کودکان را دوست دارم /اما از آینه می‌ترسم» آیا این به مرحله آیینه‌ای کودکان در نظریات لاکان اشاره ندارد؟ بنابراین شعرهای حسین پناهی ساده به نظر می‌رسند اما به شدت عمیق هستند.

به همین خاطر اگرچه بارها دیده شده که اشعاری ساده را به حسین پناهی نسبت داده‌اند، اما زبان شناسی که روح حسین پناهی را بشناسد به راحتی می‌تواند میان شعر او با شعری که به او نسبت داده شده تمییز قائل شود.

 

نویسنده : طناز حسینی فر
نظرات
پربازدیدترین خبرها