نقد و بررسی فیلم «بچه کاراته‌کار: افسانه‌ها»؛ یک دنباله آشفته

با وجود حضور چهره‌های نام‌آشنا چون جکی چان و رالف ماکیو، «بچه کاراته‌کار: افسانه‌ها» به اثری پراکنده و بی‌تمرکز بدل شده که از انسجام داستانی و تاثیرگذاری احساسی بی‌بهره است.

شناسه خبر: ۴۴۹۴۲۸
 نقد و بررسی فیلم «بچه کاراته‌کار: افسانه‌ها»؛ یک دنباله آشفته

فیلم «بچه کاراته‌کار: افسانه‌ها» تلاش دارد تا با ترکیب عناصر نوستالژیک و شخصیت‌های جدید، فصل تازه‌ای به یکی از محبوب‌ترین فرنچایزهای سینمایی بیفزاید.

به نقل از نیویورک تایمز،  با بازگشت فیلمی دیگر از مجموعه قدیمی و محبوب «کاراته‌کید»، تحت عنوان «بچه کاراته‌کار: افسانه‌ها» (Karate Kid: Legends)، بار دیگر شاهد تلاش هالیوود برای احیای نوستالژی‌های دهه‌های گذشته هستیم. اثری که در ظاهر قرار است حلقه اتصال نسل‌های مختلف از هواداران باشد، اما در عمل به اثری شلوغ، سردرگم و نامنسجم بدل شده که بیشتر به ترکیبی از خاطرات پراکنده و استفاده ابزاری از چهره‌های محبوب شباهت دارد تا فیلمی منسجم با روایتی نو. این قسمت تازه، به کارگردانی جاناتان انتویستل، به شکلی عجیب سعی دارد تا همه میراث‌های گذشته این فرنچایز را یکجا در قالب یک فیلم بگنجاند؛ تلاشی که بیشتر از آنکه به ساختاری جدید بینجامد، به یک مخلوط سینمایی بدل شده که با قدرت نام‌های بزرگ رالف ماکیو (بازیگر نقش دنیل لاروسو در نسخه اصلی) و جکی چان پیش می‌رود، نه فیلمنامه‌ای قوی یا ایده‌ای نو.

در نگاه اول، شاید ادامه دادن به چنین داستانی پس از چند دهه غیرضروری به نظر برسد. فیلم اول «کاراته‌کید» در سال ۱۹۸۴ ساخته شد و خیلی زود به یکی از نمادهای سینمای نوجوانان دهه ۸۰ تبدیل گشت؛ داستان ساده‌ای از پسربچه‌ای که با کمک استادی دانا، راه مقابله با قلدری و خشونت را می‌آموزد. این سادگی و صداقت، همان چیزی بود که فیلم اصلی را ماندگار کرد. اما در نسخه جدید، این فرمول ساده به‌طور غیرضروری پیچیده شده و با چندین خط داستانی درهم‌تنیده، هدف و تمرکز خود را از دست داده است. در «بچه کاراته‌کار: افسانه‌ها»، با شخصیت «لی» (با بازی بن وانگ) روبه‌رو می‌شویم؛ نوجوانی اهل پکن که زیر نظر عموی خود، استاد «هان» (جکی چان)، هنرهای رزمی را فرا می‌گیرد. اما پس از مهاجرت به نیویورک همراه با مادرش، لی با دختری به نام «میا» آشنا می‌شود و هم‌زمان با تهدیدات «کانر» (آرامیس نایت)، شاگرد خشن یک باشگاه کاراته، مواجه می‌گردد.

در کمال تعجب، داستان نه با تمرکز بر روی آموزش لی، بلکه با محوریت پدر میا، «ویکتور» (با بازی جاشوا جکسون) ادامه می‌یابد؛ مردی که برای پرداخت بدهی‌هایش ناچار به شرکت در یک مسابقه بوکس می‌شود. این خط داستانی که در دو سوم ابتدایی فیلم دنبال می‌شود، ناگهان در بخش پایانی رها می‌گردد. جاشوا جکسون از داستان حذف می‌شود و تمرکز مجدداً به لی بازمی‌گردد؛ آن هم در شرایطی که باید برای مسابقه‌ای آماده شود و ناگهان چهره‌های آشنای رالف ماکیو و جکی چان به داستان اضافه می‌شوند؛ گویی عوامل فیلم تازه به یاد آورده‌اند که این دو نفر روی پوستر فیلم هستند! نتیجه‌ی این روند، فیلمی‌ست با سه استاد، دو شاگرد، دو تورنمنت و تعداد زیادی سکانس تمرینی که بدون پیوند منطقی به یکدیگر چسبیده‌اند. نقطه اوج تبلیغاتی فیلم یعنی همکاری مشترک جکی چان و رالف ماکیو، نه‌تنها فاقد بار دراماتیک یا احساسی لازم است، بلکه به طرز نگران‌کننده‌ای سرد، شتاب‌زده و بی‌روح از کار درآمده است.

فیلم هیچ تلاشی برای پیوند دادن گذشته‌ی این دو شخصیت، یا معنا دادن به حضور همزمانشان در خط روایی نمی‌کند. در میان این آشفتگی روایی، گاهی برق‌هایی از احساسات واقعی به چشم می‌خورد؛ به‌ویژه در لحظاتی که رالف ماکیو خاطرات استاد میاگی را به یاد می‌آورد. غمی که در چهره‌اش موج می‌زند، نه‌فقط از حس فقدان، بلکه شاید از خستگیِ بازگشت دوباره به دنیایی باشد که دیگر به آن تعلق ندارد.

«بچه کاراته‌کار: افسانه‌ها» بیش از آنکه یک ادامه منطقی یا بازآفرینی مدرن از یک داستان کلاسیک باشد، محصولی آشفته و تجاری‌زده است که نمی‌داند دقیقاً چه می‌خواهد باشد. اگرچه دیدن ستارگان محبوب گذشته روی پرده می‌تواند برای برخی از مخاطبان جذاب باشد، اما نبود انسجام روایی، پرداخت سطحی شخصیت‌ها و استفاده تبلیغاتی از چهره‌های شناخته‌شده، باعث شده تا این فیلم نتواند در حد و اندازه میراث «بچه کاراته‌کار» ظاهر شود.

منبع : فرارو
نظرات
پربازدیدترین خبرها