راهنماتو- در دهه 1990، محققان بلژیکی به طور تصادفی به جمجمه عجیبی برخوردند که از آفریقای مرکزی به دست آمده بود.
به گزارش راهنماتو، هرچند این جمجمه شباهتهای زیادی به جمجمه یک گوریل داشت اما به جمجمه شامپانزه نیز بیشباهت نبود.
این جمجمه منحصربهفرد به نظر میرسید و برخی از نخستیشناسان به این باور رسیدند که این جمجمه به گونه جدیدی به نام «میمون بوندو» تعلق دارد.
خیلی زود محققان متوجه شدند که شکارچیان محلی در جمهوری دموکراتیک کنگو، همانجایی که جمجمه در آن پیدا شده بود، داستانهای زیادی درباره یک میمون غولپیکر که در جنگلهای این ناحیه گشتوگذار میکند، دارند.
به گفته محلیها این جانور به قدری قدرتمند بود که میتوانست یک شیر را بکشد و از نیزههای آغشته به سمی که به سمتش پرتاب شده بود نیز نجات یافته بود. خیلی طول نکشید که افسانه میمون بوندو، که به نام میمون بیلی که برگرفته از نام روستایی در همان حوالی بود نیز شناخته میشد، به دوردستها رسید.
اما میمون بوندو واقعیت داشت؟ وقتی محققان تصمیم گرفتند واقعیت را کشف کنند به حقایق زیر دست پیدا کردند.
کشف جمجمه اسرارآمیز
یک عکاس سوییسی-کنیایی و طرفدار محیط زیست به نام کارل آمان در سال 1996 در موزه سلطنتی آفریقای مرکزی در بلژیک با جمجمه عجیب یک میمون برخورد کرد. با اینکه این جمجمه یک «برآمدگی» شبیه به جمجمه گوریل داشت، از منطقهای دورافتاده در شمال کنگو به دست آمده بود؛ یعنی جایی که اصلا جمعیت گوریلها در آن زندگی میکنند.
این ماجرا علاقهمندی آمان را تحریک کرد. او میخواست بداند آیا گوریلهایی در شمال کنگو زندگی میکنند یا کسی در موزه به اشتباه جمجمه را شناسایی کرده است. او به جنگل بیلی، در دورترین نقطه شمالی جمهوری دموکراتیک کنگو سفر کرد. آن منطقه مدتها بود که درگیر جنگ داخلی بود که یعنی جنگل، علیرغم آنکه محل زیست انواعی از گونههای حیات وحش بود، مدتهای مدیدی به روی محققان بسته شده بود.
ران رانتیر، خلبانی که در این ناحیه بزرگ شده بود در سال 2005 به نشریه تایم گفته بود: «این ناحیه آخرین بخش از آفریقاست که حیوانات وحشی هنوز در آن زندگی میکنند. این جنگل منطقه حفاظتشده یا منطقه شکار نیست. اینجا حیوانات به واقع وحشی هستند.»
آمان آن زمان به خبرگزاری ان.بی.سی گفته بود: «این یک ماجراجویی تمامعیار بود. به بخشی از آفریقا میرفتم که حتی در دوره استعمار نیز کسی درباره آن چیزی نمیدانست.»
آمان به محض ورود به روستای بیلی از محلیها سوالاتی پرسید تا اطلاعات بیشتری کسب کند. محلیها به او گفتند که در جنگلهای نزدیک این روستا دو دسته میمون زندگی میکنند: میمونهایی که روی درخت زندگی میکنند و میمونهای شیرکُش. دسته دوم، به گزارش محلیها، آنقدر عظیمالجثه و قوی بودند که ظاهرا از نیزههای آغشته به سم محلیها که برای شکار به سمتشان پرتاب شده بود نیز جان سال به در برده بودند.
آمان با شنیدن این اطلاعات شیفتهتر شد.
در جستجوی میمونهای بوندو
آمان هر چه بیشتر تحقیق میکرد، سرنخهای بیشتری درباره میمونهای بوندو به دست میآورد. او به عکسهایی برخورد کرد که شکارچیان محلی را در کنار حیوانی که به نظر میرسید دو برابر یک شامپانزه معمولی هستند، نشان میداد؛ چندین جای پای بزرگتر از جای پای گوریل و مدفوعهایی را پیدا کرد که از مدفوع شامپانزهها چندینبرابر بزرگتر بودند.
خیلی زود سایر محققان دیگری نیز که مصمم بودند از این قضیه سردآورند به آمان پیوستند. یکی از نخستین نخستیشناسانی که به این تیم پیوست، شلی ویلیامز بود. او چندین ویژگی میمونهای بوندو را شناسایی کرده بود. او تأکید میکرد که «این میمونهای اسرارآمیز صورتهایی پهنتر و پیشانیهایی صاف مثل پیشانیِ گوریل دارند. نوع ماده این میمونها برجستگی ناحیه تناسلی، مانند چیزی که در سایر شامپانزههای ماده وجود داشت را ندارد و این گروه از میمونهای مرموز صدایی منحصربهفرد شبیه به زوزه از خودشان تولید میکنند که در هنگام طلوع و غروب ماه بلندتر شنیده میشود. »
ویلیامز میگفت: «ویژگیهای منحصربهفردی که این میمونها نشان میدهند به سایر گروههای میمونی که تا این زمان شناخته شدهاند بیشباهت است.»
مشاهدات ویلیامز ارزشمند بود اما توصیفهای شورانگیز او از چیزی که تیم تحقیقاتی به دنبالش بود، خشم آمان را برانگیخت. در ای-میلهایی که او ارسال کرده است میتوان فهمید که در آن دوران جستجو برای این میمون تبدیل به جوک و طنز شده بود و عکسهای دستکاریشده میمونهایی با سر سگ و بدن فوک بیرون آمده بود.
او در آن زمان با عصبانیت گفته بود: «کسی فکر میکند که کار ما جوک و شوخی است.»
بقیه با نظریات ویلیامز درباره میمونهای بوندو مخالف بودند. یکی از آنها نخستیشناسی آمریکایی به نام کلیو هیکس بود که در سال 2004 به تیم تحقیقاتی پیوست.
او میگفت: «فکر میکنم مردم از پاگنده در جنگل حوصلهشان سر رفته است.» بر طبق نظر هیکس «میمونهای مرموزی» که او مشاهده کرده بود به وضوح شامپانزه بودند، فقط خیلی بزرگتر از شامپانزههای معمولی بودند اما گونه جدیدی محسوب نمیشدند.
کشف حیرتانگیز درباره میمونهای بوندو
طی چند سال بعدی محققان به دو کشف مهم درباره میمونهای بوندو دست پیدا کردند. دوربینهای ثبت حرکت نهایتا توانست تصاویری واضح از این موجودات ثبت کند و دی.ان.ای مدفوع آنها تأیید کرد که آنها شامپانزههای شرقی هستند.
هیکس توضیح داد: «آنها به لحاظ ژنتیکی حتی زیرگونه نیز محسوب نمیشوند اما در رفتارهای آنها در مقایسه با سایر شامپانزهها تغییراتی دیده میشود که میتواند آغاز فرگشت باشد. اگر این موجودات اجازه بقا پیدا کنند، میتوانیم در عمل شاهد فرگشت باشیم.»
با این حال، این شامپانزهها آنچنان به شامپانزههای دیگری که او تا آن زمان مشاهده کرده بود، شبیه نبودند. هیکس و سایر محققان رفتارهای منحصربهفرد شامپانزهها را مستندنگاری کردند و تأکید کردند که بخش قابلتوجهی از این میمونها به جثهای به مراتب بزرگتر از متوسط جثه شامپانزههای معمولی میرسند. آنها نیز مانند گوریلها یک برآمدگی روی جمجمه داشتند و دیده شده بود که تپههای موریانه را با مشت له میکنند و با استفاده از سنگ روی لاک لاکپشت میزنند تا باز شود. برخلاف ادعاهای ویلیامز، میمونهای ماده بیلی مثل سایر شامپانزههای ماده برجستگی ناحیه تناسلی داشتند.
آنها همچنین بهرغم تهدیدانی مثل شیر و پلنگ، به جای زیستن روی درختان روی زمین زندگی میکردند. حتی دیده شده بود که از لاشه پلنگ تغذیه میکنند. اما با همه این توصیفات آنها شامپانزه بودند.
به رغم افسانههای محلی که میگفتند میمونهای بوندو میتوانند روی دو پا بایستند یا شیر بکشند، هیچکدام از این رفتارها در این میمونها مشاهده نشد.
هیکس به گاردین گفته بود: «نمیخواهم بگویم که این شامپانزهها مهاجمتر از سایرین هستند، اما ممکن است از برخی حیوانات شکارچی تغذیه کنند و حیوانات شکارچی نیز به آنها کاری نداشته باشند. لانههای آنها روی زمین بسیار عظیم بودند و مشخص بود که اتفاقات عجیبی در حال وقوع است.»
درنهایت محققان تأکید کردند که داستان میمونهای بوندو داستان گونههای تازهای نیست بلکه داستان شامپانزههایی است که دور از سایر گروههای میمونها رشد کرده و فرهنگ منحصربهفرد خودشان را شکل دادهاند. این داستان نشان میدهد که راز و رمز هنوز در عمیقترین مناطق جهان وجود دارد.