
راهنماتو- «چه خبر؟» این سوال که در طول روز بارها میپرسیم و از ما پرسیده میشود، در شعر مناعی به جستجویی عمیقتر از تعریف اتفاقات صرف و روزمره میپردازد. دقیقا همان لحظهای که پاسخی نداریم و میگوییم «دیگر چه خبر؟» شاید این شعر بتواند پاسخهای فراوانی را به ذهنمان متبادر کند. آیا میتوان به چنین سوالی جواب داد؟ آیا ترجمهای میتواند آنقدر زیبا باشد که گویی از زبان یکی از بزرگترین شاعران جهان سروده شده است؟
به گزارش راهنماتو، پاسخ به سوال «چه خبر؟» در شعر مناعی از حلاج، که بیژن الهی به فارسی ترجمه کرده است، نه تنها یک خبر نیست، بلکه یک جواب عمیق به مفهوم مرگ، از دست دادن و تجربهی انسانیست. این سوال، درونمایهای از تنهایی، اندوه و گمشدن در عالم هستی را به تصویر میکشد، و بیژن الهی، با ترجمهی آن به فارسی، دست به خلق آثار شاعرانهای بینظیر میزند که فراتر از انتقال کلمات به زبان دیگر است. بیژن الهی در ترجمهی این اثر نشان میدهد که ترجمه میتواند همانند یک اثر جدید، با زبان جدیدی زندگی کند. ترجمهی او نه تنها به مفهوم متن وفادار است، بلکه آن را به زبان فارسی بازآفرینی میکند به گونهای که گویی این شعر به فارسی سروده شده است. در واقع، این شاهکار ترجمه، تنها انتقال معنای کلمات نیست، بلکه ساختاری تازه از شعر را در زبان مقصد میآفریند.
بیشتر بخوانید: بهترین فیلمهای ۲۰۲۵ مارول؛ این دنیای ابرقهرمانی را نباید از دست داد
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ پاسخی سرد به سوال «خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید؟» در این شعر خواندنیست!
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ شکوه شیرینی درد عشق در این شعر خواندنیست!
شعر «مناعی» از بیژن الهی
چه خبر؟ مرگِ عالَمی تنها،
خاطرش خُفته، شاهدش سَفَری.
جانِ جانان، کجا؟ ورای کجا.
گوشه زد با ستارهی سحری.
چه خبر؟ مرگِ دل. گُلی ندمید
تا به لُطفِ هوا، به گریهی ابر
از زمینْ رازِ آسمان نچشید.
تازه شد داغِ لالههای طَرّی.
چه خبر؟ مرگِ حقْحق و هوهو.
لال شد مرغ و نغمه رفت از یاد،
تا که گُنگانِ دهزبانِ دورو
نازْمستی کنند و جلوهگری.
چه خبر؟ مرگِ قول و فصلِ خطاب.
سپر افکند هر زبانآور:
قَبَسی زنده کرد، نَک چه جواب
چون نَفَس بر میاوَرَد شجری؟
چه خبر؟ تا کمانِ غمزه کشید،
از سَمَن تا چمن بشارت رفت؛
نَحْل پوسید و جز غبار ندید
کس بر اوراقِ بوستان اثری.
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری.
قصّه نو کرد و تَر نکردم مغز.
چه ثَمَر؟ هیچ، شاهدانِ چمن
همه رفتند و چون برآمد نَغْز
عِشْقِ پیچان به دارِ دیدهوری،
دنیا تَیْه بود و بی سر و ته،
«خانه آبادِ» گفت و دید و شنید
شاهدی میکُنند و بَهبَهبَه
مگسِ بیمَریّ و خِیْلِ خری.
ترجمه یا آفرینش؟ پرسشی که بیژن الهی به آن پاسخ میدهد
بیژن الهی خود معتقد است که ترجمههای او از مقولههای متنوع و گوناگونی هستند و نباید همهی آنها را در یک دسته قرار داد. او ترجمهها را به دو دستهی اصلی «مقید» و «مختار» تقسیم میکند، جایی که ترجمه «مقید» بهطور دقیق و وفادار به متن اصلی است، در حالی که ترجمه «مختار» به مترجم اجازه میدهد تا بیشتر از اصل متن فاصله بگیرد و اثر جدیدی خلق کند.
در مورد ترجمهی مناعی از حلاج، بیژن الهی از اصطلاح «کردانه» (variation) استفاده میکند، که به معنای تغییر و تطبیق ساختاری متن در زبان مقصد است. در اینجا، او ترجمه را چیزی بیش از یک انتقال صرف میبیند؛ بلکه آفرینش دوبارهای است که با توجه به ریتم، وزن و زبان فارسی، متن اصلی را در قالبی جدید بازآفرینی میکند. با توجه به این دیدگاه، شعر مناعی به گونهای ترجمه شده که نمیتوان آن را یک ترجمه صرف در نظر گرفت؛ بلکه این شعر، به نوعی شعری تازه است که بر بستر زبان فارسی و روح آن نوشته شده است.
با توجه به این فعل و نگاهی که خود بیژن الهی به مناعی دارد، ترجمهی او از آن دست آثار برجستهای است که باعث میشود این فن دشوار که نیاز به ریزبینیهای فراوان دارد از یک عمل صرفاً زبانی و مفهومی به یک روند هنری و زبانی تبدیل شود. بیژن الهی با نگاهی دقیق و زبانی بینظیر، قادر است که نه تنها معنای کلمات بلکه حس و حال آنها را به زبان فارسی بیاورد. در این ترجمه، ریتم و وزن نقش بسیار زیادی ایفا میکند. شعر مناعی از حلاج در ترجمهی بیژن الهی به اثری پر از موسیقی و حرکت بدل شده است که حس و حال شعر اصلی را با تمام وجود منتقل میکند. این شعر، در عین حفظ ساختارهای معنایی، آنقدر ریتمیک و آهنگین است که گویی از دل فرهنگ و زبان فارسی بیرون آمده است.
حالا به ابتدای شعر باز میگردیم؛ سوالی که در ابتدای آن آمده، «چه خبر؟» در حقیقت یکی از بزرگترین پرسشهای فلسفی و عرفانی است: «چه خبر از مرگ، از عشق، از وجود؟» و در این پرسش، بیژن الهی با ترجمهای ماهرانه، جهان جدیدی از احساس و تفکر را به خواننده تقدیم میکند. این سوال، که در هر سطر از شعر جاری است، به گونهای بیپاسخ باقی نمیماند. پاسخی که الهی میدهد، نه تنها ترجمه، بلکه آفرینش است؛ یک پاسخ عمیق و شاعرانه به معنای زندگی، مرگ و حقیقت.
این ترجمه تنها به واژهها و ساختارها تعلق ندارد؛ بلکه به حس مشترک انسانها در تمام زبانها و فرهنگها میپردازد و آن را در قالبی نو و بینظیر به خواننده میدهد. این شاهکار نشان میدهد که در دنیای شعر و ترجمه، مرز میان حقیقت و ساختار همیشه قابل تغییر است به شرطی که با نگاه تیزبینانه بیژن الهی به لایههایی از شعر نفوذ کنیم که معنا در آن میجوشد و آن چنان دایره قوی از کلمات داشته باشیم که بتوانیم آن را به زبان مقصد، با همان هوایی که در شعر مبدا دیدهایم، برگردانیم.