زیباترین اشعار فارسی؛ پیام مادر شعر فارسی را چه کسی به سوی دلبرش برد؟

چه کسی پیام پرشرر یک شاعر زن را در سحرگاهان دل تاریخ به دلبرش رساند؟ روایت زنی که پیش از آن‌که شعر فارسی به بلوغ برسد، آن را عاشقانه کرده بود.

شناسه خبر: ۴۵۰۲۹۶
زیباترین اشعار فارسی؛ پیام مادر شعر فارسی را چه کسی به سوی دلبرش برد؟

راهنماتو- او پیش از آن‌که کسی نامش را در کتابی بنویسد، در شعر جاری شده بود. زنی از تبار واژه‌ها، که دلش را بی‌پروا به دست عشق سپرد و شعر را به خون و زندگی آمیخت. اگر دلبرش هیچ‌گاه پاسخ نداد، باد سحرگاهی شاید پیام او را برده باشد.

به گزارش راهنماتو، در سده‌هایی که نام زنان، سایه‌وار در حاشیه تاریخ ثبت می‌شد، زنی برخاست که صدای عاشقانه‌اش از پشت دیوارهای هزارساله به گوش ما رسیده است. کسی که اگرچه سطرهای اندکی از او باقی مانده، اما هر بیتش، همچون قلبی تپنده، راز یک عشق بزرگ را در خود دارد.

از تبار کعب، از دیار بلخ، دختری آمد که شعر را نه فقط با واژه، که با جانِ خویش نوشت. در روزگاری که نه نامی از زن شاعری بود، نه جایی برای دلدادگی بی‌واهمه، او اولین زنی شد که با زبان دری، از عشق گفت؛ بی آن‌که عشق را کوچک کند یا خودش را پنهان.

نامش رابعه بلخی‌ست، سرگذشتش بیشتر افسانه است، و مزارش برای مردمان بلخ، مکانی شریف و رازآلود. او را «مادر شعر فارسی» خوانده‌اند. و در یکی از شعرهای بازمانده‌اش، چنین زمزمه می‌کند:

«ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر...»

آیا باد، آن پیام را برد؟ آیا دلبر، آن را شنید؟

شعر «الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر» از رابعه بلخی

الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر

بگو آن ماه خوبان را که جان با دل برابر بر

بقهر از من فکندی دل بیک دیدار مهرویا

چنان چون حیدر کرار در آن حصن خیبر بر

تو چون ماهی و من ماهی همی سوزم بتابد بر

غم عشقت نه بس باشد جفا بنهادی از بر بر

تنم چون چنبری گشته بدان امید تا روزی

ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر

ستمگر گشته معشوقم همه غم زین قبول دارم

که هرگز سود نکند کس بمعشوق ستمگر بر

اگر خواهی که خوبان را بروری خود به عجز آری

یکی رخسار خوبت را بدان خوبان برابر بر

ایا موذن بکار و حال عاشق گر خبر داری

سحر گاهان نگه کن تو بدان الله اکبر بر

مدارای (بنت کعب) اندوه که یار از تو جدا ماند

رسن گرچه دراز آید گذر دارد به چنبر بر

 وقتی مادر شعر فارسی دلش را به دلبر سپرد

رابعه بلخی، یا «زین‌العرب»؛ زنی از قرن چهارم هجری، نخستین بانوی فارسی‌سرای تاریخ است که با شجاعت، عشق را به قلم آورد. او نه فقط در سرودن شعر، بلکه در زیستن آن جسور بود؛ تا جایی که سرانجام جان بر سر همان عشقی گذاشت که در اشعارش می‌تپید. روایت‌ها از عشقش به غلامی به نام بکتاش، تا برادر سنگ‌دلش حارث و مرگ غم‌انگیزش، اسطوره‌ای ساخته‌اند که در مرز میان تاریخ و افسانه سرگردان است. 

اما آنچه قطعی است، حضور بی‌بدیل او در آغاز راه شعر فارسی است. شعر مشهور او که با مصرع «الا ای باد شبگیری پیام من به دلبر بر» آغاز می‌شود، مانیفست یک عشق بی‌پرده است. در آن، باد را واسطه قرار می‌دهد تا پیام دلش را به دلبرش برساند، دلبر بی‌رحمی که چون «حیدر کرار» دل از عاشق کنده است.

 استعاره‌های پرشوری چون «ز زلفت برفتد ناگه یکی حلقه به چنبر بر» یا در شعر دیگری از او «زهر باید خورد و انگارید قند» گویای آتشی است که در دل او شعله‌ور بوده است. معشوق در این شعر، زیبا و مغرور و بی‌وفاست، و عاشق، فروتن و وامانده و راضی به رنج. رابعه در این شعر نه تنها زبان را می‌آزماید، بلکه مرزهای مجاز عاشقانه را می‌شکند. او با غزلی که به زبان دری سروده، نخستین صدای زنانه‌ای است که از جبر زمانه عبور می‌کند و تا امروز در گوش تاریخ باقی می‌ماند. شاید پیام او به دلبرش هرگز نرسیده باشد، اما به ما رسیده است؛ و هنوز هم، در سحرگاهان، شاید بادی باشد که زمزمه‌های او را با خود بیاورد.

نظرات
پربازدیدترین خبرها