عصرایران نوشت: فردی که به اشتباه برچسب خورده، احتمالاً به بیمار بدرفتاری مبدل میشود که به دیگران اعتماد ندارد.
«بِسِل وِندِر کولک»، روانپزشک، نویسنده، محقق و آموزگار هلندی است که از دهۀ 1970 بر «آسیبها و ترومای پس از سانحه» متمرکز بوده است.
پرفروشترین کتاب علمیِ نیویورکتایمز با عنوان«بدن امتیاز را حفظ میکند» به قلم او نگاشته شده است. این کتاب دربارۀ عملکرد مغز، ذهن و بدن در درمان تروما است و به 43 زبان ترجمه شده است.
خواندن این کتاب درک ما را از تنشِ آسیبزا تغییر میدهد و با تغییر سیمکشی مغز کمک میکند به معنای واقعی کلمه بازآرایی شویم.
سیمکشی مغز بهویژه به نواحی مرتبط با لذت، تعامل، کنترل و اعتماد اختصاص دارد. وندر کولک بیش از 150 مقالۀ علمی در موضوعات مختلف مانند تصویربرداری عصبی، آسیب به خود، حافظه، نوروفیدبک (بازخورد عصبی)، ترومای رشدی، یوگا، تئاتر، درمانهای روانگردان و درمان EMDR (حساسیتزدایی منظم با حرکات چشم) منتشر کرده است. او بنیانگذار بنیاد تحقیقات تروما در دانشگاه بوستون، رئیس سابق انجمن بینالمللی مطالعات استرس تروماتیک و استاد روانپزشکی در دانشکدۀ پزشکیِ دانشگاه بوستون است و پیوسته در دانشگاهها و بیمارستانهای سراسر جهان تدریس میکند.
شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
بیست و پنج سال پیش، مطالعهای در مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریهای ایالات متحده (CDC) انجام شد و نشان داد تجربیاتِ آسیبزای زندگی در دوران کودکی و نوجوانی در ایالات متحده بسیار بیشتر از حد انتظار است. شرکتکنندگان در این مطالعه عمدتاً سفیدپوست، طبقۀ متوسط، تحصیلکرده و برخوردار از بیمۀ درمانیِ حمایتی بودند و با این حال، فقط یکسوم از آنها حامل تجربۀ ناگوار از دوران کودکی نبودند. اکثریت قریب به اتفاق در نمونۀ مورد بررسی، دو یا چند رویدادِ وحشتناک را در دوران کودکی تجربه کرده بودند. نتایج تحقیقات علمی در 96 کشور گویای آن است که در سراسر جهان، سالانه بیش از نیمی از کودکان در معرض خشونت قرار میگیرند.
چرا بررسی این دادهها و واکاویِ این میزان خشونت مهم است؟ چون افرادی که در دوران کودکی سابقۀ تروما دارند، در معرض مشکلات زیادی از جمله عدم تمرکز، طغیان خشم، وحشت، افسردگی و مشکلاتی در کیفیت خواب، مصرف غذا و داروها هستند و از کاهش، افزایش یا اختلال در هورمونهای کنترل استرس برخوردارند. نتایج تحقیقات علوم اعصاب، پیوسته نشان میدهد که ترومای دوران کودکی، عملکرد سیستمهای مغزی را (که در ارزیابی مخاطرات اهمیت دارند) تغییر میدهد و باعث ایجاد مشکلاتی در تنظیمِ پاسخهای احساسی در طول زندگی میشود.
ضرورت بحث از این حیث است که روانشناسان عصر حاضر را «عصر کودکان» نامیدهاند و متأسفانه کودکان در جایی که باید از بیشترین امنیت و آرامش برخوردار باشند، بیش از هر جای دیگر در معرض خطر قرار میگیرند و همیشه احتمال این که از سوی اعضای خانواده مورد انواع آزار قرار بگیرند، بسیار زیاد است. بههمینعلت بخش قابلتوجهی از منابع مادی و معنویِ کشورهای توسعهیافته، صرف توجه به مسائل کودکان و حمایت روانی و جسمی از آنان میشود.
وندر کولک میگوید: «فقط شش ماه تا کنفرانس جهانی با هدف پایاندادن به خشونت علیه کودکان باقی است و امیدوارم دولتها فرصت و ضرورتِ اولویتدادن به حمایت از کودکان را تشخیص دهند.»
بهرغم رهبری سازمان بهداشت جهانی(WHO) در تثبیت خشونت علیه کودکان بهعنوان اولویت بهداشت عمومیِ جهانی و مطالعات متعدد در 30 سال گذشته که اثرات مخرب ترومای دوران کودکی را بر سلامت جسمی و روانی بیان کرده است، اثراتِ قرارگرفتن در معرض خشونت در سیستمهای آموزشی، مؤسسات مراقبت از کودکان، کلینیکهای پزشکی و سیستم عدالت کیفری کماکان باقی و عمدتاً ناشناخته و فاقد منابع است.
برگزاری این نشست، فرصتی برای جبران غفلتِ رهبران جهان نسبت به خشونت علیه کودکان است. دولت کلمبیا در نوامبر 2024 با مشارکت دولت سوئد، سازمان بهداشت جهانی، یونیسف و نمایندۀ ویژۀ دبیرکل سازمان ملل متحد، میزبان وزرای بهداشت جهانی برای پایاندادن به چرخۀ خشونت علیه کودکان خواهد بود. این رخداد، اولین گردهمایی 194 کشور جهان برای شناخت دامنه و شدتِ اثرات خشونت در دوران کودکی و گردآوری منابع ضروری برای تسریع اقدام درمانی در این حوزه است.
این واقعیت که نشست مزبور، اولین گردهمایی وزرای جهانی در باب خشونت علیه کودکان است و در اولویت سیاستهای سطح سوم قرار گرفته، شگفتآور است و حکایت از این دارد که واکنش درخور نسبت به ضرورت پیشگیری از خشونت در دوران کودکی، تاکنون به تعویق افتاده است.
مطالعات CDC دانشمندان را به این نتیجه رساند که خشونت در دوران کودکی، پرهزینهترین مسئلۀ بهداشت عمومی در ایالات متحده است و مشخص میکند که هزینههای ناشی از آن بیش از هزینههای مربوط به سرطان یا بیماری قلبی است. تخمین زده می شود که ریشهکنکردنِ خشونتِ دوران کودکی در ایالات متحده، نرخ کلی افسردگی را بیش از نصف، اعتیاد به الکل را تا دو سوم و خودکشی، سوءمصرف جدیِ مواد مخدر و خشونت خانگی را تا سهچهارم کاهش میدهد. علاوهبراین، جلوگیری از خشونت و سوءاستفاده از کودک در آینده بهنحو قابلتوجهی بر عملکرد شغلی فرد تأثیر میگذارد و نیاز به انزوا را بهشدت کاهش میدهد. واقعیت آن است که حدود 95 درصد از زندانیانِ جرایم خشونتبار، از رخدادهای دوران کودکی توأم با خشونت و آزار رنج بردهاند. البته این وضعیت منحصر به ایالات متحده نیست و کودکان سراسر جهان را شامل میشود.
وقتی مردم از خشونت علیه کودکان صحبت میکنند، تمایل دارند بر رخدادهایی که در خارج از خانه اتفاق میافتد، تمرکز کنند. منظور رخدادهای خشونتباری است که در خیابانها، مدارس، اردوگاههای پناهندگان و جوامع جنگزده حاکم است. بااینحال ترومای اکثر کودکان از خانه و با نقشآفرینیِ اعضای خانواده شروع میشود. خشونت فیزیکی و جنسی که از سوی خانواده به کودکان تحمیل میشود، عواقب مخربی دارد.
بدرفتاری و خشونت روانی علیه کودکان مصادیق مشخص و متعددی دارد. رفتار و نگرشهای منفی و پرخاشگری کلامی با کودک در قالب سرزنش مداوم، بهکاربردن الفاظ زشت در صحبت و شوخیهای ناگوار و مکرر از مصادیق خشونت است و سبب میشود کودک خود را بیارزش و مستحق توهین بداند. این حس خوارشدگی و بیارزشی او را مستعد انواع اختلالات روانی ازجمله افسردگی و اضطراب خواهد کرد. انتظارات نامتناسب با سن کودک و مقایسۀ کودک با همسالان نیز سبب تحمیل فشارهای روحی و روانی شدید به کودک میشود. اِعمال مقررات سختگیرانه و کنترل شدید کودک، ترساندن او از تنبیه سختِ بدنی، تهدیدهای متداول مانند دوستنداشتن کودک، ممنوعیت برقراری ارتباط با دیگران و حتی اظهارنظر و تصمیمگیری در مورد همۀ کارهای کودک او را عملاً از حق انتخاب محروم میکند، مانع از رشد فردیت میشود و مصداق بارز خشونت است. بهخدمتگرفتن کودک برای ارضای نیازهای عاطفیِ والدین نیز از مصادیق خشونت علیه کودک محسوب میشود. گاهی اوقات والدین کودکان را در مقام سنگصبور و داور قرار میدهند و از آنها میخواهند در مورد ناعادلانهبودنِ وضعیت زندگیشان اظهارنظر کنند. این والدین بار عاطفی و هیجانی زندگی را بر دوش کودکانشان قرار میدهند، غافل از آنکه آنها روح حساسی دارند و نیازمند محبت و حمایت همهجانبهاند.
«شکستن چرخۀ خشونت علیه کودکان» برای افزایش «سلامت اجتماعی» و برقراری محیطی امن و شایسته برای نسلهای آینده ضرورت دارد. این مهم به معنای شناسایی و گزارش ابعاد خشونت، تأمین حمایت و کمک برای کودکان آسیبدیده و کمک به خانوادهها به مدد مشاوره و درمان است.
اگر شاهد خشونت علیه کودک بودهاید یا به ارتکاب رخداد خشونتبار علیه کودک مشکوک هستید، مهم است که با گزارش موضوع و صحبت با افراد یا سازمانهایی که یا محوریت خشونت علیه کودکان کار میکنند، کمک به حل موضوع کنید. کودکانی که قربانی خشونت میشوند، برای عبور از آسیب نیاز به حمایت و کمک دارند و مشاوره و درمان روانشناختی میتواند به آنها کمک کند. عموماً تحمل خشونت در دورۀ کودکی نتیجۀ استرس یا مشکلات خانوادگی است. بسیار مهم است که علل اساسی به فهم درآیند و درعینحال از ایمنی و رفاه کودک محافظت شود.
در سال 1987، «فرانک پاتنام» و «پنهلوپه تریکت» در «مؤسسۀ ملی سلامت روان»، اولین مطالعۀ طولی (زمانمند و مستمر) را در مورد اثرات سوءاستفادۀ جنسی بر رشد دختران آغاز کردند. روند بررسی از 35 سال قبل تاکنون ادامه دارد. این مطالعه نشان میدهد دخترانی که مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند در مقایسه با دختران همسن، همنژاد و همانند از نظر شرایط اجتماعی از طیف وسیعی از پیامدهای مخرب مثل مشکلات یادگیری، افسردگی، حیات جنسیِ توأم با مشکل، میزان بالای چاقی و خودزنی رنج میبرند. آنها با نرخ بسیار بالاتری ترک تحصیل میکردند و بیماریهای جدیتری داشتند. این مطالعه و بسیاری از مطالعات همانند، بر این واقعیت تأکید دارند که صرفنظر از آسیبهایی که خارج از خانواده رخ میدهد، حمایت از کودکان و مراقبتهای اولیه با استاندارد کیفی بالا در پیشگیری از مشکلات سلامت جسمی، اجتماعی و روانی بسیار مهم است.
روابط اولیۀ ایمن و محافظتشده برای مراقبت از کودکان در برابر مشکلاتِ طولانیمدت، حائز اهمیت است. اگر خود والدین منشأ ناراحتی باشند، کودک کسی را ندارد که برای آرامش و بازگرداندن عملکرد بیولوژیکیِ مختلشدهاش به او مراجعه کند. حمایت اجتماعی ضرورتی بیولوژیکی است، نه گزینهای انتخابی و این مفهوم باید ستون فقراتِ همۀ پیشگیریها و درمانها باشد. هشدار زودهنگام به والدین و فرزندپروریِ مراقبتی برای رشد و توسعۀ هر جامعهای ضروری است.
«جان هکمن» (برندۀ جایزۀ نوبل اقتصاد در سال 2000) در تحقیقاتش نشان داده است که برنامههای باکیفیت دوران کودکی که با مشارکت والدین صورت میگیرد و مهارتهای اساسی را در کودکان ارتقا میبخشد، به بهرهوری و صرفهجویی در هزینهها میانجامد. اقتصاددانان محاسبه کردهاند که هر دلار سرمایهگذاری در برنامههای حمایتی برای بازدید از خانه، مهدکودک و پیشدبستانی منجر به ۷ دلار صرفهجویی در پرداختهای رفاهی و مالیاتی، هزینههای مراقبت بهداشتی، درمان سوءمصرف مواد و زندان میشود.
جهانِ خشونتمحور با سیستم عصبیِ متفاوتی روبهرو است. تحقیقات سهدههایِ «مارتین تیچر» و همکارانش در دانشگاه هاروارد نشان داده است که بسیاری از ناهنجاریهای مغزی که تصور میشد با انواع مشکلات روانپزشکی همبسته باشد، در واقع پیامد مستقیمِ آسیبهای روانی و سوءاستفاده در دوران کودکی است. برچسبهایی مانند «افسردگی»، «اختلال نافرمانی مقابلهجویانه»، «اختلال انفجاری متناوب» و «اختلال دوقطبی»، عموماً کمکی به حل مشکل نمیکنند و به مسائل اساسی نمیپردازند.
فردی که به اشتباه برچسب خورده، احتمالاً به بیمار بدرفتاری مبدل میشود که به دیگران اعتماد ندارد.
بیماری روانی شباهتی به بیماریهای جسمی مثل سرطان یا بیماری قلبی ندارد. همهچیز در مورد «هویت اجتماعی» ما است، یعنی کلیتی متشکل از مغز، ذهن و بدن در کشاکش با گروههای اجتماعی که قادر به تعامل، پرورش و همکاری است. رمز موفقیت ما بهعنوان گونۀ هوشمند، همین تعامل اجتماعی است که در اکثر اَشکال بیماری روانی از بین میرود.
بسیار مهم است که بدانیم بسیاری از الگوهای رفتاری ما نتیجۀ شرایط اجتماعی و سیستمهای مراقبتی است که ذهن و مغز ما را در جوانی ورز میدهند و زیربنای هویتاجتماعی و معنابخشیدن به هستی بشر میشوند.
فقط شش ماه تا کنفرانس جهانی برای پایان دادن به خشونت علیه کودکان باقی مانده است و از دولتها انتظار میرود فرصت و ضرورت حمایت از کودکان را دریابند. ثبات جوامع و عملکرد شهروندان آینده به تصمیمات امروز دولتها بستگی دارد.
بدون شک، کشورهای متعهد وادار به تخصیص بودجه خواهند شد، اما به رسمیتشناختنِ پیشگیری از خشونت در دوران کودکی و تأمین منابع آن، سرمایهگذاری ارزشمند و استراتژیک قلمداد خواهد شد.