زیباترین اشعار فارسی؛ دهاتی‌ترین شعر محمدعلی بهمنی!

شعر «ساده بگم دهاتی‌ام» روایتگر جدال میان گذشته‌ای سرشار از سادگی و اکنونی پیچیده و شهری است؛ شعری که در آن بوی علف و خاک باران‌خورده با حسرت‌های مدرن گره می‌خورد. کاش در این بهار مهمان سادگی روستایی دورافتاده بودیم؛ حالا شعر بهمنی ما را به آن فضا خواهد برد.

شناسه خبر: ۴۴۶۶۸۱
زیباترین اشعار فارسی؛ دهاتی‌ترین شعر محمدعلی بهمنی!

راهنماتو- انگار همراه با یک نسیم بهاری شده باشی، انگار که رها کرده باشی هر چه اندوه است که این شهر ما را به آن دچار کرده؛ این شعر محمد علی بهمنی چنان بوی سادگی می‌دهد که نمی‌توانی آن را فراموش کنی!

به گزارش راهنماتو، چه حسی دارد وقتی بدنت هنوز بوی علف می‌دهد اما نگاهت از برج‌های بلند شهر پر شده است؟ شعر «ساده بگم دهاتی‌ام» بازتابی است از همان پارادوکس عمیق: دلی که در کوچه‌باغ‌های روستا جا مانده اما پایی که بر سنگفرش‌های سرد شهر قدم می‌زند. این شعر نه فقط روایتی ساده از دلتنگی برای طبیعت است، بلکه بازتاب یک درد مشترک است؛ درد گم شدن در لابه‌لای پیچیدگی‌های زندگی مدرن و اشتیاق بازگشت به جایی که نفس کشیدن معنا داشت. بیایید این شعر را با هم بخوانیم و لایه‌های پنهان آن را واکاوی کنیم.

بیشتر بخوانید: جیمز فولی و ۳ فیلم جاودانه از او که باید ببینیم

شعر «ساده بگم دهاتی‌ام» از محمدعلی بهمنی

 

ساده بگم، دهاتی‌ام،
اهل همین نزدیکیا،
همسایه‌ی روشنی و
همخونه‌ی تاریکیا.

ساده بگم، ساده بگم،
بوی علف می‌ده تنم،
هنوز همون دهاتیم
با همه شهری شدنم.

باغ غریب ده من
گل‌های زینتی نداشت،
اسب نجیب ده من
نعلای قیمتی نداشت.

اما همون چهارتا دیوار
با بوی خوب کاه‌گلش،
اما همون چندتا خونه
با مردم ساده‌دلش...

برای من که عکسمو
مدتیه تو آب چشمه ندیدم،
برای من که شهریم،
از اون هوا دل بریدم.

دنیاییه که دیدندش،
اگرچه مثل قدیما
راه درازی نداره،
اما می‌دونم که دیگه
دنیای خوب سادگی
به من نیازی نداره.

چگونه مهحمد علی بهمنی ما را به دهاتشان برد؟

 

محمدعلی بهمنی، با زبانی سرراست و صمیمی، موفق می‌شود ما را به سفری حسی و ذهنی به دهاتش ببرد، جایی که هر واژه‌اش بوی خاک و علف می‌دهد و هر تصویرش خاطره‌ای جمعی از زیست بومی پاک و بی‌آلایش را زنده می‌کند. راز این موفقیت در سادگی زبان و شفافیت تصویرهای شعری‌اش نهفته است. او به جای آن‌که از توصیف‌های پیچیده و استعاره‌های سنگین استفاده کند، دستمان را می‌گیرد و ما را به دل خاطرات کودکانه و اصیل خود می‌برد؛ به همان جایی که "بوی خوب کاه‌گل" هنوز جان دارد و عکس‌ها هنوز در آب چشمه‌ها دیده می‌شوند.

بهمنی با این شعر، نوعی حس دوگانگی را هم القا می‌کند: هم دلبستگی عمیق به گذشته‌ی روستایی و هم تلخی ناگزیرِ دوری از آن. او ما را نه فقط به یک مکان جغرافیایی، دهات، بلکه به یک فضای ذهنی و عاطفی می‌برد؛ جایی که تضادهای عمیق بین روستا و شهر، بین اصالت و مدرنیت، به چشم می‌آیند. این شعر، یک سفر بیرونی نیست، بلکه سفری درونی است به هویت شاعر و هرکسی که میان دو جهان متفاوت گیر کرده است.

در نگاه اول، شعر «ساده بگم دهاتی‌ام» نمونه‌ای از شعری با زبان ساده و مستقیم به نظر می‌رسد، اما لایه‌های زیرین آن حامل مفاهیمی بسیار ژرف و پیچیده درباره هویت، دلتنگی و گسست است. بهمنی توانسته با مهارت، تضادهای درونی میان «شهری‌شدن» و «دهاتی‌ماندن» را بدون پیچیده‌گویی به تصویر بکشد. این تضادها، هسته مرکزی شعر را می‌سازند و روحی نوستالژیک به آن می‌دهند.

در تصویرهایی مثل «بوی خوب کاه‌گل»، «عکس در آب چشمه» و «اسب نجیب بی‌نعل قیمتی»، ما نه فقط با توصیف‌هایی از یک روستا روبه‌رو هستیم، بلکه با نمادهایی از اصالت، صداقت و بی‌پیرایگی مواجه می‌شویم. بهمنی به گونه‌ای شعر می‌گوید که هر خواننده‌ای بتواند آن را لمس کند و در عین حال، وزن سنگین یک دغدغه انسانی را هم حس کند: دغدغه گم‌شدن در دنیای مدرن.

بخش پایانی شعر، که در آن شاعر با نوعی تلخی می‌پذیرد که دیگر دنیای سادگی نیازی به او ندارد، نقطه اوج این تضاد و کشمکش است. این قسمت شعر، ما را به جایی می‌برد که می‌فهمیم بازگشت به گذشته، هرچند آرزومندانه، گاه غیرممکن است؛ و این همان جایی است که شعر عمق واقعی خود را نمایان می‌کند.

 

نظرات
پربازدیدترین خبرها