
راهنماتو- تا به حال به این فکر کردهاید که چرا برخی اشعار و سخنان پر از حس بیتفاوتی و بیمیلی به زندگیاند، اما در باطن، واکنشی دفاعی و حتی تلویحی به یک اشتیاق سرکوبشده دارند؟ شعر «عمر گل» از پروین اعتصامی دقیقاً چنین حالتی را به تصویر میکشد.
به گزارش راهنماتو، شعر پروین اعتصامی، همچون آیینهای پیچیده، بازتابی از احساسات و مکانیسمهای روانی است که هر انسانی در مواجهه با واقعیتهای تلخ زندگی بهکار میبرد. «عمر گل» نه فقط یک بیان ساده از «بیمیلی» به گذر عمر و دنیا، بلکه نمایشی از تظاهری دفاعی است که انسان برای حفظ تعادل روانی خود میسازد. این تظاهر به بیمیلی در واقع ابزاری است برای مقابله با ترسهای درونی، پذیرش سرنوشت و غلبه بر احساسات دردناک فقدان و زوال. در این شعر، گل پژمرده نمادی از انسانی است که بهناچار با ناپایداری و گذرا بودن جهان کنار آمده، اما هر لحظه در زیر پوست کلمات، التهابی از مقاومت و خواستن نهفته است.
بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ نگاه زیبای عبید زاکانی به معشوق در این شعر
بیشتر بخوانید: ۵ جاذبه طبیعی خلخال اردبیل برای پیک نیک و کمپینگ
بیشتر بخوانید: ارزان ترین یخچال ساید بای ساید ۲۸ فوت چند؟ (بهار ۱۴۰۴)
شعر «عمر گل» از پروین اعتصامی
سحرگه، غنچهای در طرف گلزار
ز نخوت، بر گلی خندید بسیار
که، ای پژمرده، روز کامرانی است
بهار و باغ را فصل جوانی است
نشاید در چمن، دلتنگ بودن
بدین رنگ و صفا، بی رنگ بودن
نشاط آرد هوای مرغزاران
چو نور صبحگاهی در بهاران
تو نیز آمادهٔ نشو و نما باش
برنگ و جلوه و خوبی، چو ما باش
اگر ما هر دو را یک باغبان کشت
چرا گشتیم ما زیبا، شما زشت
بیفروز از فروغ خود، چمن را
مکاه، ای دوست، قدر خویشتن را
بگفتا، هیچ گل در طرف بستان
نماند جاودان شاداب و خندان
مرا هم بود، روزی رنگ و بوئی
صفائی، جلوهای، پاکیزهروئی
سپهر، این باغ بس کردست یغما
من امروزم بدین خواری، تو فردا
چو گل یک لحظه ماند، غنچه یک دم
چه شادی در صف گلشن، چه ماتم
مرا باید دگر ترک چمن گفت
گل پژمرده، دیگر بار نشکفت
ترا خوش باد، با خوبان نشستن
که ما را باید اینک رخت بستن
مزن بیهود چندین طعنه ما را
ببند، ار زیرکی، دست قضا را
چو خواهد چرخ یغماگر زبونت
کند باد حوادث واژگونت
بهر شاخی که روید تازه برگی
شود تاراج بادی یا تگرگی
گل آن خوشتر که جز روزی نماند
چو مانَد، هیچکش قدرش نداند
به هستی، خوش بُوَد دامن فشاندن
گلی زیبا شدن، یک لحظه ماندن
گل خوشبوی را گرم است بازار
نمانَد رَنگ و بو، چون رفت رخسار
تبه گردید فرصت خستگان را
برو، هشیار کن نو رستگان را
چه نامی، چون نماند از من نشانی
چه جان بخشی، چو باقی نیست جانی
کسی کش دایهٔ گیتی دهد شیر
شود هم در زمان کودکی پیر
چو این پیمانه را ساقی است گردون
بباید خورد، گر شهد است و گر خون
از آن دفتر که نام ما زدودند
شما را صفحهٔ دیگر گشودند
ازین پژمردگی، ما را غمی نیست
که گل را زندگانی جز دمی نیست
تظاهر به بیمیلی در این شعر پروین اعتصامی
به بیانی بسیار بسیار ساده و عامیانه، لابه لای نصیحتها و حرفهای مادربزرگها و پدربزرگهایمان شنیدهایم که در وصف حال کسی میگوید:«گربه دستش به گوشت نمیرسد و میگوید پیف پیف بو میدهد!» این سادهترین توضیح از اتفاقی است که در این شعر از پروین اعتصامی در حال وقوع است.
شعر «عمر گل» را اگر از منظر روانکاوی و مکانیسمهای دفاعی انسان بررسی کنیم، میتوانیم تظاهر به بیمیلی را به عنوان نوعی مکانیسم دفاعی شناختهشده «رد» یا «انکار» تعبیر کنیم. در واقع، گل پژمردهای که بیتفاوتی و پذیرش تلخی سرنوشت را اعلام میکند، در عمق خود با ترس از فنا و فقدان دست و پنجه نرم میکند. این تظاهر به بیمیلی، گونهای از خودفریبی است که فرد را از رویارویی مستقیم با آرزوها و خواستههای سرکوبشده محافظت میکند. یعنی آنچه در سطح شعر به عنوان «رضایت از قضا و قدر» معرفی شده، در روان واقعی انسان، نوعی مبارزهگری خاموش با درد زودگذر بودن و فقدان معنا است.
از سوی دیگر، این شعر نوعی «بیان نمادین» از شک و تردیدهای وجودی است که همه ما در مواجهه با مرگ و گذرا بودن زندگی تجربه میکنیم. گل، که به سرعت پژمرده میشود، نمادی است از جوانی و زیباییای که دیرپا نیست، اما شاعر با بیان اینکه «ما را باید اینک رخت بستن» به نوعی تلاش میکند از طریق پذیرش ظاهری، تعادل روانی خود را حفظ کند. این تظاهر به بیمیلی، راهی است برای کاهش اضطراب ناشی از ترس از فنا، و در عین حال به مخاطب اجازه میدهد با واقعیت تلخ زندگی در صلح نسبی باشد. به این ترتیب، شعر نه بیتفاوتی مطلق بلکه نقابی بر روی کشمکشهای درونی و واکنشهای دفاعی انسان است.