شعردرمانی؛ بازتاب هراس از مرگ در شعر رودکی

بررسی اشعار رودکی در زمینه روان‌شناختی و اجتماعی، نشان می‌دهد که چگونه شاعر با بهره‌گیری از عناصر هنری، تجربه‌ی مرگ‌اندیشی را به ابزاری برای تسکین و درک هستی بدل می‌سازد.

شناسه خبر: ۴۴۷۸۳۶
شعردرمانی؛ بازتاب هراس از مرگ در شعر رودکی

راهنماتو- حتی در روزگار سامانیان، که شکوه دربار و رونق فرهنگی در اوج بود، دغدغه‌ای خاموش در دل مردم به جوش می‌آمد: ترس از مرگ و زوال. رودکی، شاعر درباری و آگاه به روان انسان، این هراس پنهان را به زبان شعر درآورد چراکه از بازتاب‌های آن در زمانه خود و فرهنگ ایرانیان در آیین‌های سوگواری آگاه بود. 

 

به گزارش راهنماتو، ترس از مرگ، تجربه‌ای همگانی و کهن در حافظه بشری است. این هراس نه در کوخ‌ها که حتی در کاخ‌ها نیز سایه می‌افکند. در روزگار سامانیان، که دوره‌ای از ثبات، رفاه و رونق فرهنگی بود، شعر رودکی نه فقط بازتابنده شکوه و فرهیختگی دربار بود، بلکه پژواکی از دغدغه‌های پنهان درباریان نیز به شمار می‌آمد. رودکی با شناختی ژرف از روان انسان، به‌ویژه در مواجهه با فناپذیری، واژه‌ها را ابزاری برای شعردرمانی ساخت و اضطراب مرگ را در قالب استعاره‌ها، نمادها و نغمه‌ها به زیباترین شکل به تسکین رساند.

بیشتر بخوانید: ۵ انیمه ترسناک با طعم کابوس‌های روانشناختی

بیشتر بخوانید: شعردرمانی؛ گله‌ از یار دل‌آزار در شعر وحشی بافقی

بیشتر بخوانید: ۲ دره بهشتی مشهد برای کمپینگ در طبیعت بهاری

شعر «زندگانی چه کوته و چه دراز» از رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

 

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

 

خواهی اندر عنا و شدت زی

خواهی اندر امان به نعمت و ناز

 

خواهی اندک‌تر از جهان بپذیر

خواهی از ری بگیر تا به طراز

 

این همه باد و بود تو خواب است

خواب را حکم نی، مگر به مجاز

 

این همه روز مرگ یکسانند

نشناسی ز یک دگرشان باز

 

ناز، اگر خوب را سزاست به شرط

نسزد جز تو را کرشمه و ناز

شعر رودکی و تسکین اضطراب مرگ

مرگ، از ازلی‌ترین دغدغه‌های بشری‌ست؛ حضوری پنهان اما پایدار در ذهن انسان، حتی در دوران‌های شکوه و قدرت. در دوره سامانیان، که از درخشان‌ترین اعصار فرهنگی پس از اسلام در ایران بود، این اضطرابِ هستی‌شناختی، خود را در آثار ادبی بازتاب می‌دهد. رودکی، شاعر بزرگ دربار سامانی، با بهره‌گیری از زبان شعر، نه‌فقط در ستایش شاهان، بلکه در بیان دغدغه‌های وجودی انسانِ معاصر خویش نیز گام برداشت. هراس از مرگ، یکی از محوری‌ترین مفاهیمی‌ست که در شعر او با زبانی استعاری و آشنا، به تجربه‌ای پذیرفتنی و آرامش‌بخش تبدیل می‌شود.

در ابیاتی چون:

ناز، اگر خوب را سزاست به شرط

نسزد جز تو را کرشمه و ناز

رودکی مرگ را به خواب تشبیه می‌کند، و این شباهت میان مرگ و خواب، تکنیکی کلیدی در شعردرمانی به‌شمار می‌رود. آرایه تشبیه، در این‌جا ابزاری‌ست برای انتقال تجربه‌ای نامأنوس و هراس‌برانگیز (مرگ) به تجربه‌ای ملموس و آشنا (خواب). مخاطب با شنیدن این اشعار، با پدیده‌ای که پیش‌تر از آن می‌هراسیده، به شکلی آرام‌تر و پذیرفتنی‌تر روبه‌رو می‌شود.

رودکی همچنین از تناقض برای تحریک تأمل مخاطب بهره می‌برد: زندگی‌ای کوتاه، اما با اثری بلند؛ یا حضور در جهانی ناپایدار، اما پر از ادراک. این تناقض‌ها، ذهن مخاطب را از وضعیت قطبیِ "بودن یا نبودن" خارج کرده، و به فهمی عمیق‌تر از گذرا بودن جهان سوق می‌دهد.

علاوه بر این، استفاده از ایهام در واژگانی چون «خواب»، «باد» و «بازگشت»، معنای دوپهلو به شعر می‌بخشد؛ خواب می‌تواند مرگ باشد، و باد می‌تواند گذر عمر. این چندلایگی معنایی، فضای ذهنی مخاطب را برای پذیرش وجوه مختلف مرگ و زیستن آماده می‌سازد.

از طرفی دوران سامانیان، با وجود ثبات سیاسی و شکوفایی فرهنگی، لایه‌هایی پنهان از اضطراب‌های فلسفی و روانی را نیز در خود داشت. پادشاهان، دانشمندان، و شاعران، با وجود حضور در اوج قدرت، نگران زوال، مرگ و بی‌ثباتی جهان بودند. شاعران درباری مانند رودکی، آینه‌دار این اضطراب‌های پنهان بودند؛ آنان با زبان هنر، ترس‌های جمعی را روایت می‌کردند، اما نه به زبان اضطراب، بلکه به زبان آرامش و پذیرش.

رودکی با سادگیِ شاعرانه، ناپایداری جهان را به عنصر ناپایدار باد تشبیه می‌کند و مرگ را پایانی قطعی و بی‌بازگشت می‌نامد. با این‌حال، او در دل همین قطعیت، نوعی تسلیم فلسفی می‌آفریند که به‌جای ترس، نوعی آرامش و کنار آمدن با سرنوشت را منتقل می‌کند. این دقیقاً همان کاربرد روان‌شناختی شعر است که در مفهوم امروزی شعردرمانی جای می‌گیرد.

نظرات
پربازدیدترین خبرها