در اوایل دهه ۱۹۷۰، شهر آرام روچستر در ایالت نیویورک ایالات متحده با موجی از وحشت مواجه شد؛ سری قتلهایی که تا به امروز قاتل آنها ناشناخته باقی مانده است. این سری قتلها که به قتلهای الفبایی معروف شدهاند، قلب اهالی شهر را به درد آورد و پلیس و دستگاه قضایی را به تکاپو برای یافتن عامل یا عاملان این جنایات انداخت.
آغاز وحشت:
نخستین قربانی این سری قتلها، کارمن کلون، دختر بچهای ۱۰ ساله بود که در ۱۶ نوامبر ۱۹۷۱ ناپدید شد. او در حال بازگشت از مدرسه بود و مسیر همیشگی خود را طی میکرد که به طرز وحشیانهای به قتل رسید. جسدش دو روز بعد در حومه چرچویل، در ۱۲ مایلی خانهاش در روچستر، پیدا شد.
الگوی ترسناک قتلها:
دومین قربانی، واندا والکوویچ، دختر ۱۱ سالهای بود که در ۲ آوریل ۱۹۷۳ ناپدید شد. او توسط مادرش برای خرید به سوپرمارکت فرستاده شده بود اما هرگز به خانه بازنگشت. جسد او در وبستر، نیویورک، در ۷ مایلی روچستر، یافت شد.
سومین قربانی، میشل ماینزا، نیز ۱۱ ساله بود که در ۲۶ نوامبر ۱۹۷۳ در حالی که از مدرسه به خانه بازمیگشت، ربوده شد. جسد او دو روز بعد در ماسادن، نیویورک، کشف شد.
شباهتهای مرموز:
نکته قابل توجه در این قتلها، شباهت حروف اول نام و فامیل قربانیان با نام مناطقی بود که اجسادشان در آنها یافت شد؛ کارمن کلون (C) در چرچویل (C), واندا والکوویچ (W) در وبستر (W), و میشل ماینزا (M) در ماسادن (M).
تحقیقات ناکام:
پلیس محلی روچستر با همکاری افبیآی به بازجویی از صدها مظنون پرداخت اما هیچ یک از این تحقیقات نتوانست هویت قاتل یا قاتلان را فاش کند. با وجود اینکه مظنونانی مثل کنت بیانشی و جوزف ناسو مورد بررسی قرار گرفتند، شواهد کافی برای برقراری ارتباط قطعی با این جنایات وجود نداشت.
میراث ترس:
با گذشت دههها، پرونده قتلهای الفبایی همچنان به عنوان یکی از رازهای حل نشده در تاریخ جنایی آمریکا باقی مانده است. خانوادههای قربانیان همچنان در سوگ به سر میبرند و امید به اجرای عدالت زنده است. پیشرفتهای تکنولوژیک در حوزه DNA و تکنیکهای جدید جرمشناسی، امیدی تازه برای حل این پرونده ایجاد کرده است، اما تا آن زمان، قتلهای الفبایی به عنوان یادآوری ترسناک خطرات پنهان در آرامترین شهرها باقی خواهد ماند.