زیباترین اشعار فارسی؛ شعری در مورد شرمندگی نزد خدا از دید مردمی‌ترین شاعر ایرانی

یکی از مهم‌ترین دوبیتی‌های باباطاهر را می‌خوانیم، شعری که هشدارگونه از شرمندگی در برابر خدا پس از مرگ سخن می‌گوید. ما در این نقد، از جایگاه مردمی باباطاهر آغاز می‌کنیم، به دیدگاه عرفانی او نسبت به مرگ می‌پردازیم، و در نهایت عمق شرم عرفانی در این بیت خاص را واکاوی می‌کنیم.

شناسه خبر: ۴۴۹۷۵۹
زیباترین اشعار فارسی؛ شعری در مورد شرمندگی نزد خدا  از دید مردمی‌ترین شاعر ایرانی

راهنماتو- در سرزمینی که شعر، پیش از آنکه رسانه باشد، زبان دل و جان مردمان بوده، دوبیتی‌های باباطاهر زمزمه مردم شد: ساده، سوزناک، و صادق. در میان این زمزمه‌ها، گاهی شعری چون ضربه‌ای بیدارکننده بر سینه زمان فرود می‌آید.

به گزارش راهنماتو، «مکن کاری که پا بر سنگت آیو» تنها هشداری اخلاقی نیست، بلکه نقبی‌ست به ژرف‌ترین لایه‌های ترس و شرمندگی انسان در آستانه واپسین حساب. باباطاهر، شاعر مردمِ ساده اما دل‌آگاه، نه با خطابه، که با دوبیتی‌های سوزناک و زمینی‌اش، ما را در برابر حقیقتی راستین می‌ایستاند: مواجهه با خود، پس از مرگ، در برابر خدا و جهان. دوبیتی‌ای که پیش رو داریم، نه فقط اندرز است، نه تنها هشدار. این شعر، آینه‌ای‌ست که پرده از هراس پنهان انسان برمی‌دارد؛ هراسی نه از مرگ، بلکه از زنده‌شدن حقیقت. چرا این دوبیتی پس از قرن‌ها هنوز انسان را به اندیشه وامی‌دارد؟ نقد پیش‌رو، شما را به ژرفنای همین پرسش می‌برد.

بیشتر بخوانید: ۵ فیلم تکان‌دهنده درباره پدر و مادری که فرزندشان را به دست خاک سپردند

بیشتر بخوانید: آبشار، چشمه و تنگ در شهر رومانیایی چهارمحال و بختیاری؛ تجربه سفری خنک با طعم ترانسیلوانیا

بیشتر بخوانید: زیباترین اشعار فارسی؛ شعری در مورد «مرگ» از شاعری که «دخترش» را به دست خاک سپرد

دوبیتی «مکن کاری که پا بر سنگت آیو» باباطاهر عریان

 

مکن کاری که پا بر سنگت آیو

جهان با این فراخی تنگت آیو

 

چو فردا نامه خوانان نامه خونند

تو وینی نامهٔ خود ننگت آیو

مکاشفه‌ی مرگ و وجدان در آینه‌ی باباطاهر عریان

اگر بخواهیم از میان تمامی شاعران فارسی‌زبان، شاعری را «دل‌آگاه عوام» بنامیم، بی‌تردید باباطاهر عریان شایسته‌ترین است. نه از آن رو که سخنش ساده‌فهم است، بلکه از آن‌جهت که حقیقتی ژرف را در قالبی بی‌پیرایه می‌ریزد، و با بیانی که از لالایی تا مرثیه را در برمی‌گیرد، زبان جان مردمی می‌شود که نه وقت رمزگشایی از غزل‌های پیچیده دارند، و نه دسترسی به دیوان‌های وزین و پرزرق.

در عصر آشفته و پرریای قرن پنجم، که شعر و اندیشه دربارها به تجمل و پیچیدگی گراییده بود، باباطاهر در حاشیه‌ها و خاک‌راه‌های جامعه می‌زیست و با دو بیت‌هایی که «خاصیت عمده‌شان شفاهی بودن‌شان است»، نوعی ادب مردمیِ عرفانی پدید آورد. شعر او رها از تعلقات اشرافی، از دل رنج برمی‌خیزد و خطاب به همان مردمی است که با خشت‌مالی و جوالی روزگار می‌گذرانند، اما در دل خود با هستی، مرگ، و حقیقت کلنجار می‌روند.

یکی از مضامین محوری در شعر باباطاهر، مرگ است؛ نه از آن رو که بیم‌ناک باشد، بلکه چون فرصتی است برای هوشیاری، عبرت، و بازگشت به حقیقتی بی‌نقاب. برخلاف شاعرانی چون خیام که با رویکردی فلسفی به مرگ نگریسته‌اند، یا رودکی که آن را حزن‌انگیز ترسیم کرده، باباطاهر مرگ را آیینه‌ای عرفانی می‌بیند که نه برای ترس، که برای بیداری‌ست.

او چون سالکی قلندر، با نگاهی سراسر سوز و تهی از ریا، از مرگ نمی‌هراسد، بلکه آن را لحظه مکاشفه نهایی می‌داند: مکاشفه‌ای که پرده از نامه اعمال می‌درد. در دوبیتی مشهور:

مکن کاری که پا بر سنگت آیو

جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نامه‌خوانان نامه‌خوانند

تو وینی نامهٔ خود ننگت آیو

شاعر، صریح و بی‌پرده، از شرمندگی ابدی سخن می‌گوید. نه ترس از دوزخ، نه امید به بهشت؛ بلکه شرم در برابر حقیقت برهنه‌ای که خود رقم زده‌ایم. در این چهار مصراع، جهانی از عرفان اخلاقی نهفته است: آنجا که انسان در لحظه حساب، خود قاضی خویش می‌شود و «ننگ» نه از داور، بلکه از آینه وجدان و درون خود او سرمی‌زند.

این شرمندگی، آن‌گاه سهمگین‌تر می‌شود که باباطاهر آن را در برابر مردمان نیز می‌نشاند آن جا که می‌گوید «نامه‌خوانان نامه‌خوانند» و در برابر خودمان.

این همان ترازویی‌ست که در نگاه مردمی‌ترین شاعر ایران، هر ریا و فریب را بی‌مقدار می‌کند. بنابراین می‌بینیم که چگونه باباطاهر با زبانی ساده، اما ساختاری پیچیده و تصویری کوبنده، نه فقط مرگ، بلکه پس‌لرزه‌های اخلاقی آن در ضمیر آدمی را به تصویر می‌کشد؛ و چگونه این تصویر هنوز، در روزگاری که مرگ در هیاهوی روزمرگی فراموش شده، تلنگری‌ست نافذ و بی‌زوال.

نظرات
پربازدیدترین خبرها