راهنماتو - این جملات چقدر برایتان آشناست؟ نمیتوانید تمرکز کنید. در یک آن حوصلهتان سر میرود و یک لحظه بعد احساس خستگی شدید میکنید و در هر دو حالت نگرانی به سراغتان میآید. اشتباهاتی میکنید که نباید بکنید و بعد ساعتها به اشتباهتان فکر میکنید. 5دقیقه بعد از آنکه سعی میکنید بهرهورتر باشید، وسوسه چک کردن چت، فکرهای دلهرهآور آینده یا رفتن به اتاقی دیگر برای چک کردن ......چیزی (دوباره!) به سراغتان میآید.
به گزارش راهنماتو، یک دانشمند عصبشناس به نام آمیشی جا کتابش با عنوان «اوج ذهن» [Peak Mind] را با این شرح مختصر آغاز میکند تا حقیقتی مهم را به تصویر بکشد: شما تنها نیستید.
اکثر مردم بیشتر از 3دقیقه نمیتوانند روی کاری متمرکز باشند، بعدش یا یک همکار حراف رشته تمرکزشان را پاره میکند یا اگر دانشآموز و دانشجو هستند به رسانههای اجتماعی یا هر نوع حواسپرتی دیجیتالی دیگری که اصلیترین عامل مخل در هنگام مطالعاتشان است، جذب میشوند.
جا مینویسد: «من تقریبا یک الگوی فراگیر را در عملکرد مغزی ـ چه در زمانی که به شکلی قدرتمند میتواند متمرکز باشد و چه زمانی که به شکلی استنثنائی در مقابل عوامل حواسپرتی آسیبپذیر است ـ شناسایی کردهام و این ارتباطی به اینکه چه کسی باشید و مشغول انجام چه کاری باشید، ندارد.»
جا استدلال میکند که «توجه»، به خصوص اشکال مختلفی که پیوندمان با آن قطع میشود، در مرکز این مخمصه قرار دارد.
توجه کاهشیافته مه مغزی ایجاد میکند. توجه ربوده شده در شکل نگرانی و اضطراب بروز میکند. توجه ازهمگسستهشده (قطعهقطعهشده) توانایی ما در تمرکز کردن را از بین میبرد. توجه منفصل ما را منزوی میکند. هر مشکلی مرتبط با توجه باعث میشود که هماهنگیتان با آنچه در اطرافتان رخ میدهد از بین برود. این وضعیت روی آنچه بدان فکر میکنید، احساسی که دارید، چیزی که در حال آموختنش هستید، چگونگی پاسخدهیتان و روابطتان با دیگران اثر میگذارد.
خیلی خلاصه، مسئله توجه فقط جایی که تمرکزتان را به آن معطوف کردهاید نیست. توجه یک نیروی درونی است که در کلیت زندگی، شیوه مواجهات و تجربههای شما را شکل میدهد.
توجه یک ارز شناختی است
جا در کتابش توجه را با ارز رایج مقایسه میکند. شما میتوانید آن را کسی پرداخت کنید و دیگران نیز توجهشان را به شما پرداخت میکنند.
شما میتوانید در قالب خیریه از دیگران توجهشان را درخواست کنید ـ «میشه لطفا توجهات را به من بدهی؟»
و توجه را میتوان کاملا دزدید.
این توصیف چیزی فراتر یک استعاره است. توجه یک منبع اقتصادی کمیاب است؛ شما خیلی کم از آن برای بخشیدن به دیگران در طول عمرتان دارید.
وقتی به شخصی، به توییتی، خیالی یا برنامهای تلویزیونی توجه نشان میدهید، درواقع داریک یک لحظه از توجهتان را خرج میکنید.
شما هرگز نمیتوانید آن لحظه را پس بگیرید و نمیتوانید جای دیگری دوباره آن را تهیه کنید. دقیقا مثل پولی که از کیفتان رفته است.
اما درست مثل همان پول، توجه نیز ابزار مبادله است. شما توجهتان را در ازای گرفتن عشق، دانش، تفریح، درکِ خویشتن و خیلی چیزهای دیگر به دیگران پرداخت میکنید.
جا میگوید: «با توجه به اینکه توجه بسیار قدرتمند است باید واقعا برایمان مهم باشد که این منبع ارزشمند مغزی را صرف کجا میکنیم.»
بیمه عمر تکاملی
این ارز شناختی از طریق سیستم توجه مغز شما معامله میشود. این سیستم سروصداها، تصاویر و صداهای غیرضروری ناشی از محیط را به همراه افکار منحرفکننده و گفتوگوهای ذهنی فیلتر میکند. بدون این سیستم هرگز نمیتوانید تمرکز کنید. ذهن خودآگاه شما به دلیل اطلاعات زیادی که آن را بمباران میکنند ـ درست مثل کامپیوتری که حافظهاش کاملا پر شده ـ متوقف میشود.
اما این سیستم توجه بدون اشتباه نیست. این سیستم به آسانی در مواجهه با اطلاعات تازه، هیجانانگیز، تهدیدکننده یا مرتبط با خود که در محیط وجود دارد، منحرف میشود.
و این خطا نیست بلکه ویژگی تکاملی طراحی ماست.
مثلا تصور کنید که انسانی باستانی هستید که در رودخانهای در آفریقا میخواهد با نیزه ماهی بگیرد. تمام توجهتان به آب درخشان است. ناگهان چشمتان متوجه چیزی در اطراف میشود. چیزی دراز، قهوهای و متحرک که نیمی از آن زیر آب است.
سیستم توجه شما تمرکزش را میشکند تا به سمت تهدید احتمالی برود. یک تنه درخت است، توجه ناچیزی به آن میکنید و دوباره به ماهیگیری میپردازید. اما اگر تمساح رود نیل بود آنوقت بیمه توجه شما میبایست خسارت زیادی پرداخت میکرد. اینجا حواسپرتی جان شما را نجات داده بود.
زندگی در درجه قرمز حواسپرتی
با اینکه حواسپرتی فواید خودش را دارد اما امروز تبدیل به کیفیتی همهجا حاضر در زندگی شده و باعث شده درست زمانی که به آن نیاز داریم، از آن محروم باشیم.
جا میگوید، دلیلش آن است که توجه با اینکه قدرتمند است، شکننده نیز هست. توجه به راحتی به واسطه استرس، تهدید و خلق منفی میشکند. فراگیری این نیروها دارد به بحران توجه منجر میشود.
لطفا اشتباه برداشت نکنید. این نیروها هم خیلی شبیه به حواسپرتی هستند و از این حیث برای ما فوایدی دارند.
استرس یک بعد مثبت به نام یوسترس دارد. یوسترس سطحی پایین تا متوسط از استرس است که برای دستیابی به چیزها به ما انگیزه میدهد. بدون آن هیچ اشتیاقی وجود نداشت و هر روز خموگی و کساد را تجربه میکردیم.
بهطور مشابه، خلق منفی نیز به ما هشدار میدهد که چیزی اشتباه است. حس ناراحتیای که از خلق منفی ایجاد میشود ما را بر آن میدارد که برای حل مشکل دست به کار شویم و بار عاطفی ناشی از ان را سبک کنیم.
اما موضوع آن است که در دنیای مدرن این نیروها فراتر از نقطهای که برای ما سودمندی دارند افزایش یافتهاند. استرس تبدیل به دیسترس یا پریشانی شده است. پریشانی خلقی منفی است که تبدیل به مالیخولیای مزمن شده است و تهدیدها هم بیشازحد همه جا حضور دارند.
دلایل زیادی برای افزایش بیشازاندازه حواسپرتی وجود دارد اما یکی از برجستهترین دلایل آن اقتصاد توجه است.
شرکتهای تکنولوژی، رسانههای اجتماعی و بازیگران عرصه سیاست اکنوت توجه را به عنوان یک منبع حاضر میشناسند و به طریقی آن را از پول هم باارزشتر میدانند.
نشریه برکلی اقتصادی نوشته بود: «پول به دنبال توجه میآید، درحالیکه برعکس آن لزوما درست نیست.»
با توجه به ارزشمندی توجه، تعجبی ندارد که میبینیم کارآفرینان به توسعه محصولات و خدماتی میپردازند که همان روزنه تکاملی را هدف قرار میدهد.»
مثلا سازمانهای خبری عناوین مملو از تهدید و تراژدی را ترجیح میدهد. همان استاندارد خبری که میگوید: «خبر هر چه بدتر (حاوی خون و خشونت)، پوشش خبری آن بیشتر!»
به همین دلیل است که ما طوری سیمپیچی شدهایم که بتوانیم تهدیدها را تخمین بزنیم و تعیین کنیم که چه کاری باید در مورد آنها انجام دهیم.
ضرورت دارد بفهمیم که داستان ما درباره یک تنه درخت است یا درباره یک تمساح مرگبار. هر چه مردم بیشتر برای این نوع ارزیابیها ترغیب شوند، روزنامهها بیشتر میفروشند.
نیازی نیست این تهدیدها فیزیکی باشند. جا مینویسد: «شهرت، وضعیت مالی یا حس عدالتخواهی همگی تحت عنوان تهدید طبقهبندی میشوند.»
مردم قبلا فقط ساعاتی از صبح یا عصر در معرض خبر بودند. اما در دورهای که پوشش خبری 24ساعت در شبانهروز در 7روز هفته در دسترس است ـ همان دوران اقتصاد توجه ـ ما داریم توجهمان را در طول روز خرج میکنیم.
در طی زمان انرژی ذهنیمان به مقدار زیادی صرف میشود، با اینحال برای اینکه تهدیدها را شناسایی کنیم به چک کردن اخبار در رسانههای اجتماعی ادامه میدهیم، آن هم در زمانی که نیاز است توجهمان به چیز دیگری معطوف باشد.
توجهتان را تربیت کنید
آیا باید از عوامل استرسزا دوری کنیم، پیوندمان را با رسانههای اجتماعی قطع کنیم و با اخبار کاری نداشته باشیم؟
پاسخ جا به این پرسشها این است:
«خیر. بسیاری از عوامل استرسزا اجتنابناپذیر هستند و بقیه نیز بخشی از سفر ما در رسیدن به رضایت و موفقیت هستند. اگر آنها را حذف کنیم خودمان را محدود کردهایم.»
درست است که توجه قدرتمند و شکننده است اما یک بعد دیگر نیز دارد: میتوانیم از طریق ذهنآگاهی توجه را تربیت کنیم.
درست مثل ورزش که عضلات را تربیت میکند، ذهنآگاهی نیز ذهن ما را با تقویت متا-آگاهی تربیت میکند. متا-آگاهی یا آگاهی فراگیر یعنی شما متوجه باشید که تمرکزتان را روی چه چیزی گذشتهاید.
هرقدر که متاآگاهی قدرتمندتر شود، کنترل سیستم توجه نیز بیشتر میشود. این کنترل کمکتان میکند تا توجهتان را روی لحظه حال بگذارید و چگونگی مواجهه با زندگی و تجربه آن را غنی کنید.
جا میگوید «کمترین دوز از ذهنآگاهی» برای رسیدن به این هدف کافی است. تحقیقات تیم او که روی مشارکتکنندگان انجام شده است نشان میدهد افرادی که 12دقیقه در روز ذهنآگاهی را تمرین کرده بودند، دایره توجه و خلق مثبتشان به طرز چشمگیری در مقایسه با دیگران افزایش یافته بود.
تمرینی برای تقویت ذهنآگاهی
1.جایی آرام بنشینید.
2.به خودتان و نفسکشیدنتان توجه کنید.
3.اگر راحتید میتوانید چشمهایتان را ببندید.
4.سعی کنید به شکلی شفاف تنفستان را تصور کنید. آیا هوای خنک از داخل حفرههای بینی عبور میکند؟ یا آیا شانهها در هنگام نفس کشیدن بالا و پایین میرود؟ توجه کنید که چه چیزی در هنگام نفس کشیدن شما دارد رخ میدهد.
5.تمام توجه را به این حس معطوف کنید.
6.هر لحظه که توجهتان را از دست دادید دوباره آن را برگردانید.
این تمرین روی کاغذ بسیار ساده به نظر میرسد. یا حتی قدری کسلکننده است. اما احتمال دارد که در هنگام انجام آن مدام تمرکزتان از روی نفسکشیدن برداشته شود.
در خاطرات کودکیتان غرق میشوید، نگران پروژههای ناتمامتان میشوید یا یک فانتزی جذاب را تصویرسازی میکنید.
هر اتفاقی که افتاد، نباید آن را شکست خودتان تلقی کنید. این نشانهای است که به شما میگوید نیاز دارید گسترده توجهتان را تقویت کنید.
«ذهن پرسه میزند. این کاری طبیعی است که مغز ما انجامش میدهد. وقتی ذهن دور شد، به آرامی آن را برگردانید. و دوباره کارتان را شروع کنید.»