راهنماتو- هممون میدونیم که بازیها به خاطر نوع تعاملی که با مخاطبشون دارن، میتونن یک نوع جدید از انتخاب و آزادی رو در اختیار گیمرها قرار بدن. البته با این تقسیر بازهم به این معنی نیستش که تمام انتخابهای گیمر قراره روی روند بازی تاثیر داشته باشه. ولی این عنصر انتخاب تونسته توی یک سری از بازیها به طوری عمل کنه که داستان رو برای مخاطب چندبرابر موندگارتر کنه.
به گزارش راهنماتو، گاهی وقتا، گیمرها باید تصمیم بگیرن که با توجه به اون موقعیت میتونه خیلی دردآور باشه. جوری که اکثر مواقع انتخاب دیگهای ندارن؛ فقط باید یک دکمه رو فشار بدن و منتظر دیدن یک اتفاق تلخ باشن. در خیلی ازموارد، این فقط به خاطر اینه که داستان بتونه تاثرگذاری لازمش رو داشته باشه. با راهنماتو همراه باشین تا باهم نگاهی به این بازیهای بندازیم.
Metal Gear Solid V: The Phantom Pain
این بازی یکی از تاریکترین بازیهای یک فرنچایز خیلی دارکه. داستان این بازی حکایت فروپاشی شخصیتی "ونوم اسنیک" از یک سرباز معمولی و تبدیلش به شخصیت منفی اصلی اولین بازی Metal Gear رو تعریف میکنه. بازیکن باید در طول بازی کارهای ناخوشایندی رو انجام بده. اما اوج تراژدی چپتر یا فصل Shining Lights, Even in Death "نورهاي درخشان، حتی در مرگ" هستش. جایی که "ونوم اسنیک" باید یک شیوع یک نوع انگل رو به خونی ترین روش ممکن متوقف کنه. بازیکن هیچ گزینهای جز کشتن هر سربازی که سر راش قرار میگیره رو نداره، در غیر اینصورت این اپیدمی پخش میشه. جای دردناکه قضیه اینه که تمام سربازهایی که ونوم میکششون، کسایی هستن که خودش طی بازی به استخدام خودش در آورده. هر سرباز هم با توجه به دیدی که داره واکنشی به این قضیه داره که از التماس به جونشون گرفته تا احترام نظامی و روبرو شدن با مرگشون.
Life Is Strange
بازیای که تماماً در مورد انتخابها و پیامدهایشونه. این موضوع اصلی در طول بازی با یک مکانیک بازگشت به عقب همراهه که به بازیکن این امکان رو میده که در اکثر موارد گزینههای کمتر دردآور رو انتخاب کنه. اما در پایان، داستان قرار نیست اینقدر ساده باشه. انتخاب نهایی به صورت یک گزینه دودویی پیش میاد. بازیکن میتونه اجازه بده تا طوفان شهر آرکیدیا رو با خاک یکسان کنه یا به گذشته برگرده و هیچ وقت تلاش نکنه که زندگی "کلوئی پرایس" رو نجات بده. نتیجه در هر حالت خیلی تلخه. بازیکن میتونه اجازه بده تا تقریباً هر NPCای که در زندگی "مکس" بودن از بین برن و یا در پایان "مکس" و "کلوئی" با واقعیت اینکه مسئول مرگ یک شهر هستن زندگی کنن.
Spec Ops: The Line
همه میگن جنگ بده ولی هممون میدونیم اونایی که بیشتر این حرف رو میزنن، بیشترین سود رو ازش میبرن. در طول بازی، بازیکن هیچ انتخابی جز انجام اعمال وحشتناک برای پیشرفت و ادامه در بازی نداره. شاید یکی از بدترین کارایی که میتونین توی این بازی بکنین، ریختن فسفر سفید روی یک سری غیرنظامی بیگناه اونم به صورت اشتباهیه. بازی هیچ گزینهای جز فشار دادن دکمهای برای ریختن فسفر سفید برای بازیکن ارائه نمیده. این و سایر اعمال وحشتناکی که بازیکن در Spec Ops: The Line انجام میده، نکته اصلی موضوع بازی رو تقویت میکنند. چیزی که میگه پلیر هر زمان که میخواست، میتونست بازی رو کنار بزاره. ولی خب بازی هر دفعه مجابش میکنه که کارای بدتری انجام بپرسه و ازش بپرسه که آیا حس یک قهرمان رو داره یا نه؟!
Ghost Of Tsushima
احترام، بقا و عقلانیت، مضمونات اصلی این بازی هستن که به اوج ناخوشایندیهای پایان بازی میرسن. در طول بازی، "جین ساکای" به بکارگیری راههای خشنتر و اصطلاحا ناجوانمردانهای برای مقابله با مغولها مجبور میشه. حتی اگر بازیکن در طول بازی به راه افتخارمندانهای تاکید کنه، انجام این اعمال بدون شکلهای مختلف مشکلات با "لرد شیمورا"، عموی "جین"، پیش میاد. اقدامات قهری اما بیاعتنا به اعتقادات "لرد شیمورا" و سلسله مراتب سختگیرانه فهرست شده، تا اینکه شوگون "شیمورا" دستور بده "جین" رو بکشه. بازیکن مجبوره که با کسی که نقش پدرخوانئش رو داشته، با "لرد شیمورا" دوئل کنه، حتی اگر بازیکن "شیمورا" رو زنده بزاره، پایان Ghost Of Tsushima با یک لحظه عاطفی و بدون امید تموم میشه.
The Last of Us Part II
The Last of Us Part II بر پایه بیهودگی و پیامدهای منفی انتقام ساخته شده. الی ویلیامز و آبی آندرسن، شخصیتهای اصلی بازی، برای ادامه سفرهایشون مجبورن به انجام کارهای وحشتناکی با مشارکت بازیکن دست بزنن. مبارزه با الی یکی از تاریکترین لحظات بازیه، حتی برای کسایی که با ابی همدردی میکنن. بازیکنا دیدن که الی چطوری در حین بازی بزرگ شده و در طول The Last of Us و The Last of Us Part II چطوری با مشکلات خودش مواجه شده. اون یکی از محبوبترین شخصیتهای دنیا گیمه. مبارزه با اون در یک موقعیت واقعاً احساسی و حتی برای کسایی که میدونن در طول داستان بازی چقدر درد کشیده، یک لحظه واقعی احساسیه.
This War Of Mine
باید بگم از بین تمام بازیهایی که توی این لیست اومدن، این بازی خاص ترینشونه. This War of Mine روی یک منطقه جنگزده و جایی که مردم دست به هر کاری برای بقای خودشون میزنن تمرکز داره. بازیکن یک گروه از غیرنظامیا رودر یک شهر ویران و محاصره شده کنترل میکنه که سعی میکنن برای بقا هر کاری رو انجام بدن. منابع بازی محدود هستن و تعداد زیادی از این غیرنظامیا هیچکدوم تجربه بقا یا جنگیدن رو ندارن. در نتیجه، بقا چالشیه که ممکنه اخلاقیات هر کسی رو مخدوش یا تار کنه. This War of Mine بازیکن رو مجبور به انجام تصمیمات زیادی میکنه، که اکثرشون نتایج یکنواخت و خوبی ندارن. شما بعد از چند ساعت بازی متوجه یک مسئلهای میشین؛ اونم اینه که "توی جنگ، هیچکس بیگناه نیست."
Call Of Duty: Modern Warfare 2
کمپینهای Call of Duty به خاطر خطی بودن و نبود گزینههای مهم میشه گفت معروف شدن. ولی در تاریخ این سری یک مرحله هستش که تونست خیلی سروصدا کنه، اونم مرحلهNo Russian از Call of Duty: Modern Warfare 2 هستش. بازیکن نقش یک جاسوس آمریکایی رو داره که همراه با ولادیمیر ماکاروف قراره یک فرودگاه در روسیه رو به گلوله ببند. اینکه بازیکن بخواد بخواد توی همچین عملی شرکت کنه کاملا به خواست خودشه ولی جوری هم نیستش که بازیکن بتونه جلوی انجام همچین حملهای وایسته و نزاره اتفاق بیفته.
A Way Out
A Way Out یک بازی دونفره درباره دوستی بین دوتا زندانی به اسمای "وینسنت مورتی" و "لئو کاروسو" هستش. اونا باهم تلاش میکنن که از زندانی که توش هستن فرار کنن و بعد از اون از کسی که به جفتشون نارو زدن یعنی "هاروی"، انتقام خودشونو بگیرن. بازی با ایجاد اتحاد و دوستی بین بازیکنا و امکان شرکت در بازیهای کوچیک به تدریج این دوتا شخصیت رو به هم نزدیکتر میکنه. به طوری که در جاهای مختلف، بازیکنا مجبور به همکاری و انجام مینیگیمها میشن تا بتونن فرار کنن. با این حال، چپتر سوم بازی A Way Out از جنبه همکاری بین این دو دیگه کمکم دور میشه. جایی که معلوم میشه وینسنت در واقع یک مامور مخفی پلیس بوده و باید به لئو که تا اون لحظه اونو دوست خودش میدونسته خیانت کنه و همین قضیه دوستی این دو رو به چالش میکشه. جایی که بازیکنا باید بعد از یک مبارزه تن به تن مشخص کنن که کی زنده میمونه و کی میمیره.